تولدی دیگر

Thursday, April 02, 2009

تفرش

چند روزی هست که با خانواده محمد به تفرش شهر زادگاه دکتر حسابی آمده ایم. شهر آروم و ساکتی که هنوز آلوده زشتی های شهرهای بزرگ نشده و بکر به نظر میرسه. یه آرامش خاصی توی فضا موج میزنه که البته یه کمش به خاطر سرزندگی و تازه بودن بهار هست.
الانی که دارم این نوشته رو مینویسم توی یه پارک جنگلی هستیم. کنار آتش نشسته ام و به قرمزی قشنگی که زیر لایه ای از خاکستر میسوزه خیره شده ام. توی یه فضای صافی که بین درختهای سرو سر به فلک کشیده شده محصور شده نشسته ایم. آوای پرنده ها به همراه صدای آب، نسیمی که هنوز اندکی خنکای زمستون رو به همراه داره با سرخی زیبای آتش یه فضای رویایی ساخته. همه خانواده کمی دورتر دارند فوتبال بازی می کنند و من به دلیل آسیب دیدگی شست پا (آخه اشتباهی به جای توپ، پسرخاله محمد رو شوت کردم وپامو داغون کردم) اینجا کنار آتش نشسته ام و از این فضای دلچسب لذت میبرم.
چند وقتی بود که اینجوری تنها نشده بودم. اونقدر اینروزا دورمون شلوغ هست که هیچ وقتی واسه تنهایی باقی نمی مونه. چقدر این تنهایی رو دوست دارم. بی دغدقه و بیمسئولیت، خودم رو از همه فکر و خیالها شل و رها می کنم و آرامش می گیرم.

Labels: