آسمون شیراز و حال من خراب
توی شرکت هستم. پشت میزم نشستم و دارم کار می کنم. پروژهای که دارم روش کار می کنم، چند زبانه کردن یکی از سایتهای شرکت هست. به بخش روتین و تکراری رسیدم و کار کمی یکنواخت شده. یه دفعه وسط کپی و پیست کردن های تکراری توجهم به پنجره بیرون جلب میشه. به درختهای لختی که توی باد دارن به این سو و اون سو میرن.به مردمی که سرهاشون رو توی یقه های کت هاشون فرو بردند تا از گزند باد در امان باشند. چشمم به آسمون میافته. یه آسمون ابری که گوشه هایی از ابرها باز شدند. قسمت زیر ابرها خاکستری هستند ولی بالاهاشون ابرهای پنبه ای سفیدی هستند که توی نور خورشید میدرخشند.
آخ که یهو متوجه میشم که چقدر این آسمون شیبیه آسمون بهاری شهر محبوبم شیرازه. حالم از زمستون سرد و درختای لرزون به بهار قشنگ شهرم تبدیل میشه. به خودم میام و میبینم که چقدر موسیقی که داره از رادیو پخش میشه موسیقی قشنگی هست. میرم وواسه خودم کافی میریزم. دیگه عملا کار رو کنار گذاشته ام و روبه روی پنجره نشستم و دارم به رقص قشنگ ابرها با خورشید نگاه می کنم.
چقدر ما آدما عجیب غریبیم و یا شاید بهتره بگم چقدر حال من این روزا عجیب غریبه. این روزا کوچکترین چیزی می تونه دلم رو بشکونه و ساعتها حالمو خراب کنه و یهو یه لحظه دیدن ابرا منو به رویا های شیرین میبره. بماند که عمدتا در حال اول به سر می برم.
تا همین امروز صبح داشتم واسه تمام شدن کارم و خونه نشین شدنم لحظه شماری می کردم ولی الانی که توی این حال هستم دلم از اینکه دیگه شاید هیچوقت پشت این میز نشینم، از این پنجره به بیرون نگاه نکنم، همکارا و دوستای خوبی که اینجا پیدا کردمو نبینم گرفت. می دونم که دلم تنگ خواهد شد. فردا کریسمس پارتی شرکت هست. دوربین رو میبرم و از همه فیلم و عکس میگیرم.
خلاصه اینکه این روزا حال غریبی دارم.
Labels: حاملگی, دلتنگی, فکر و خیالات من
6 Comments:
At 12/04/2008 09:51:00 AM , Anonymous said...
هممون همینجوری هستیم عزیزم یه لحظه حالمون خوبه و یه لحظه بد . تلاش و تمرین زیادی لازمه تا بتونیم زمان خوشحالی رو بیشتر کنیم . در واقع کسی که لحظه های خوشحالی بیشتری داره به نظرم خیلی هنرمنده .
At 12/04/2008 11:30:00 AM , Anonymous said...
مهم اینه که عزیزم از این هوای سرد و این آسمون ابری لحظه های به این قشنگی رو برای خودت ساختی.همیشه دلت پر باشه از شادی و همه لحظه هات پر باشه از عطر شکوفه های بهار نارنج :)
At 12/04/2008 12:28:00 PM , Anonymous said...
ميدونم روزاي خيلي قشنگي منتظرتند. با اومدن ني ني ...
At 12/05/2008 07:48:00 AM , Anonymous said...
پیمانه جون به روزهای آتی فکر کن و تجربه های شیرینی که پیش رو داری حالت هم به زودی خوب میشه:))))
حاملگی و کار هم زمان و بچه داری کار هر کسی نیست قهرمان:)))
At 12/06/2008 10:11:00 AM , Anonymous said...
سلام پيمانه جون! خوشحالم كه ابراي پاييزي اين حال خوب رو به تو داده. دعا مي كنم هميشه آرامش مهمون دلت باشه.
At 12/06/2008 11:06:00 PM , Anonymous said...
این روزای باردای روزای انتظارند و دلواپسی و دست به کار نبردن و خستگی. انشاءالله که دلت شاد بشه و این دوران هم به خوبی و سلامتی به اتمام برسه
Post a Comment
Subscribe to Post Comments [Atom]
<< Home