تولدی دیگر

Saturday, November 15, 2008

.......حقیقت اینه که

مریم عزیزم، همون دوست نازنینی که توی پست روز یاد بود به عنوان فرزند جانباز ازش یاد کرده بودم، برام کامنت گذاشته. برای اینکه حرفهای کسی رو که خودش درون گود بوده رو هم بشنویم، متن کامل کامنتش رو به عنوان پست جدیدم اینجا گذاشتم:

سلام به همه ی عزیزانی که لطف کردن و نظراتشونو راجع به کامنت قبلی نوشته بودن.
من چون یه کم دیر رسیدم نظرمو اینجا مینویسم.من خودم فرزند جانبازم،همون دوستی که پیمانه ازش یاد کرد.البته برای راحتی خیال همه،بگم که،من از هیچ سهمیه ای استفاده نکردم و به زعم شما،جای هیچ بااستعدادی رو نگرفتم.همون جور که پیمانه گفت باا ین اعتراض هم همصدایی میکردم(البته نه به دلایلی که از شما خوندم)قبل از هر چیر بگم که اطلاعات شمابابت سهمیه در دانشگاهها کاملا غلطه،سهمیه،به معنای جبران کمی استعداد و نمره نیست.به این معناست که اگر 2 نفر یک نمره و رتبه داشته باشند اونی که سهمیه داره در اولویته.اینکه فکر میکنید،اونی که بی استعداده حق اون با استعدادرو خورده،نیست.هر دو یک نمره و رتبه دارند..یعنی از نظر استعداد(البته باز هم به زعم شما)یکی هستند.و اما بعد
میخوام یه سوال از همه شما بپرسم.چقدر درکتون از شرایط و انسانها بالاست؟آیا تابحال شده خودتون رو جای اون پدر از دست داده یا فرزند،یا...بذارید وحس کنید چه روزگاری میتونه داشته باشه؟آیا همه شمایی که راجع به این بی استعدادهای حق خور نوشتید،چند لحظه خودتونو توی شرایط اونهایی که پدره جانبازشون هر لحظه داره جلوی چشمشون آب میشه و زجر میکشه،گذاشتید؟میدونم که حتی اگر با تمام وجودتون بخواید و سعی کنید امکان نداره بتونید درکش کنید،چون آدم تا سرش نیاد محاله حسش کنه.شاید اگه تازه همه تلاششو بکنه یه آخی بگه و نچ نچ کنه و بعدش میگه به چیزای بد فکر نکنیم افسرده میشیم و بعدش سعی میکنه که حرفای خوب بزنه تا از یادش بره.ولی اونی که هر لحظه داره باهاش نفس میکشه چی؟هیچی؟به شما ربطی نداره؟کاری که از دست شما بر نمیاد،مگه نه؟دیگه بره پی کارش،چون شما رو ناراحت میکنه(چون خیلی نازک دلید،همش دوست دارید کمک کنید و چون کاری از دستتون بر نمیاد،فکرتون بهم میریزه و این باعث افسردگیتون میشه)پس بهتره که اصلا جلوی شما نباشه که اذیت بشید.
اگر واقعا طرفدار عدالت هستید قضاوت کنید:
کی با استعداد تره یکی با شرایط بالا،یا یکی که همه ی فکرش اینه که چه کتاب جدیدی توی بازاره که توی امتحان کمکش کنه!!!من روزهای امتحان یک ترم رو توی بیمارستان بالای سر بابام،با این دلهره و اضطراب که،خدایا،بابامو ازم نگیر،گذروندم.یادم نمیاد چه نمره هایی گرفتم،همش 10-12 بود،مطمعنا،نمره 20 هم بود،کدوم با استعدادتر بودیم؟
یه مادری رو میشناسم که فقط یه پسر داشت.همه ی دین و دنیای این مادر پسرش بودپسره،دانشجوی مهندسی،خوش اخلاق،خوش تیپ و خوش بر و رو،خلاصه نمونه.باید میدیدید تا بفهمید چی میگم،مادره با یه غرور سرشو بالا میگرفت،سینشو میداد جلو،همچین راه میرفت و از پسرش میگفت که انگار از وجود این پسر زنده ست و نفس میکشه،انگار پسرش پشتشه و به جلو هدایتش میکنه.
این، نفس مادر،شهید شد.....این مادر نفس میکشه.... بدون روح 20 ساله که سیاه پوشه و....حتما مادرها میفهمند
سمیرا خانم میشه به من بگید،قیمت این پسر چنده؟میشه بگید،با چند تا بلیط مجانی،یا امگانات مادی دیگه میشه این مادر رو راضی کرد؟یا فرزند ،فرقی نمیکنه؟
میشه بگید قیمت همه ی زندگی هایی که مثل همه ی ما شیفته ی لحظه لحظه های لذت وآرامش بودند اما به خاطر لذت و آرامش ما فداش کردند چقدره؟اونا از عزیز ترین و با ارزشترینها گذشتند،خانواده ها هم از تنها وجود با ارزششون گذشتند،به خاطر ما.....به خاطر ما.......به خاطر آرامش ما....به خاطر لذتهای ما....
ولی ما حاضر نیستیم ،،،نه اینکه از چیزی بگذریم،،،نه.حاضر نیستیم حتی کنار خودمون ببینیمشون،تا مبادا حقی رو که به گردن همه ی ما دارند،ازمون طلب کنند.که اگر بخوان این حق رو بگیرند،باید تمام آرامشهای نداشتشونو بهشون بدیم.میشه یکی بگه چه جوری باید جبران کرد؟؟؟ میشه یکی بگه چه شرایط مادی میتونه جای این محرومیتها رو پر کنه؟
سهمیه دانشگاه که سهله،شما مادرها و همسرها بگید،همه ی سهمیه های دنیا ارزش فرزندیا همسر شما رو داره؟
این همه خودخواهی،این همه غرور و خود بزرگ بینی،(شاید به قول شمایی که ایرانی و غیر ایرانی میکنید،)فقط از ایرانی بر میاد وبس

Delete

راستی یه چیز دیگه!!!همه ی اینایی که گفتم به این دلیل نبود که بابای من جانبازه!همه کسای که منو میشناسند،میدونند که جانباز بودن بابای من توی خانواده تقریبا فراموش شده مگر اینکه مشکلی براشون پیش بیاد.این حرفها رو به این دلیل گفتم که میبینم حتی مایی که دم از عدالت و خوبی و بادرک بودن و طرفدار حق بودن میزنیم،،،جایی که پای منافع خودمون در میون میاد حاضریم،حق ترین حقها رو با شعارهای قشنگ و حرفهای به ظاهر منطقی و سر و صدای حق خواه،ندیده بگیریم و زیر پا له کنیم،چون اینجا دیگه ما هستیم،،، به قیمت نبودن حق!!

Labels:

47 Comments:

  • At 11/16/2008 12:12:00 AM , Anonymous Anonymous said...

    پیمانه از خوشحالی دارم ذوق مرگ می شم خواهر .برای بار هزارم کلیک کردم و این دفعه کامنتدونیت ! راه داد . مریم عزیز پاسخ قشنگی داده بود . من بهش حق می دم و صد درصد موافقم ... خوبی تو پیمانه جان ؟ نی نی ؟

     
  • At 11/16/2008 10:29:00 AM , Anonymous Anonymous said...

    Man hamooniam ke az kalame tanafor" motenafere, vali faghat baraye "Jang" estefade az in kamaaro lazem mioonam, Man az Jang va kasani ke banish hastan motenaferam.
    Soal: Hala agar az Barf va sarma motenaferi az Jang o koshtar chi?
    Famil yek shahid

     
  • At 11/16/2008 09:44:00 PM , Anonymous Anonymous said...

    بمیرم برات پیمانه ، کاش تو با این وضعیتت اون نوشته رو نخونده بودی . ببخش اگه ناراحت شدی . معذرت . دیگه دارم عادت می کنم خواهر ....

     
  • At 11/16/2008 09:45:00 PM , Anonymous Anonymous said...

    هورا هورا ، من می تونم اینجا کامنت بگذارم . این آیکونه که می رقصه کجاست ؟!!!!!! آرام خوشحال ! 0

     
  • At 11/16/2008 11:30:00 PM , Anonymous Anonymous said...

    مریم جان سلام
    من متاسفم که حرفهای من اینقدر تو رو آشفته کرده. از وقتی که یادم میاد به واسطه مدت کوتاهی که پدرم به جبهه رفت و شکر خدا سلامت برگشت همیشه فکر میکردم اگر غیر از این شده بود چی؟ و این مساله باعث شده بود نسبت به خانواده های داغ دیده از جنگ احترام خاصی قائل باشم که هنوز هم هستم و دست تک تک شون رو هم می بوسم. تا اینکه با یک فرزند جانباز و ازاده ازدواج کردم. مریم جان و تمام کسانی که فکر میکنید سهمیه دانشگاه حقی از کسی زایل نمیکنه اشتباه میکنید. دانشگاه و هر رشته ظرفیت مربوط به خودش رو داره و اضافه بر اون به عنوان سهمیه شهدا ظرفیتی به اون کلاس اضافه نمی شه . این رو به این دلیل با اطمینان میگم چون با کسی که در سازمان سنجش کار میکنه آشنایی دارم و به خاطر کامنتی که یکی از دوستان پیمانه گذاشته بود با اون خانم تماس گرفتم و مجددا پرسیدم . به هر حال بعد از ازدواج شاهد به دانشگاه رفتن برادر شوهرهای تنبلم بودم اون هم کجا...حقوق دانشگاه تهران...و این که چند بار از نظر تحصیلی به مرزی رسید که هر کسی بود باید اخراج میشد ولی چون فرزند آزاده جانباز بود هنوز هم سر اون کلاسا می شینه. و مطمئنا بعدش به همین دلیل زود تر از بقیه مجوز دفتر وکالت رو میگیره. نمیخوام همه چیز رو با هم قاطی کنم و ارزش خانواده هایی که شاید هیچکس خبر نداشته باشه حتی شهید دادند رو زیر سوال ببرم.
    من اگر اسم مادیات اوردم منظورم این نبود که دیه بهشون بدیم و هیچکس فکر نمی کنه که با پول جای پدر رو میشه پر کرد ولی میشه کاری کرد که اون شخص فقط بار عاطفی این مساله رو داشته باشه. من نمیدونم چرا تو و خیلی های دیگه از مقایسه ایران با جاهای دیگه فرار می کنید و یا بدتون میاد. ما هممون ایران رو دوست داریم. فقط فرقمون اینه که(شاید) تو ایران رو همینجوری که هست برات کافیه ولی واسه من نه. هنوز هم سر حرفم هستم که دانشگاه حرمت و وجهه کشورمونه
    و نقطه پیشرفتمونه و جای نشستن با سطع سوادی پایین تر نیست حالا به هر دلیلی حتی اگر حقی از کسی نگیره. من و تو اولویتامون با هم فرق داره.از نظر من اول کشور و پیشرفت و بعد ... خصوصا اینکه دانشگاه ما به گلابی بودن معروفه و همین که واردش بشی کافیه. من دارم به این فکر می کنم که چرا مثلا از ورودی 73 کامپیوتر دانشگاه شریف فقط شوهر من هنوز در ایرانه که اون هم قصد مهاجرت داره. و احتمالا از نظر تو اونها به اندازه کافی وطن پرست نیستن یا ... . من میگم واسه ایران دوستی خاله خرسه نداشته باشیم. بهت پیشنهاد میدم کتاب آلمان از سقوط تا صعود رو بخون. به بررسی آلمان و به صفر رسیدنش بعد از جنگ جهانی دوم می پردازه و اینکه مردم چه جوری با دولتشون همکاری کردن تا به اینجا رسیدن . وقتی نون جیره بندی شد همه اطاعت
    کردن و فرقی بین هیچکس نبود.اونها هم شهید زیاد داشتن. (این رو صراحتا در کتاب نوشته) ولی فکر کنم اگر در ایران بود یه عده بهشون بر می خورد و اصلا قضیه جور دیگه ای میشد. از همه دوستان می خوام که این کتاب رو بخونن.

    حتی فکر نمیکنم همین الان در امریکا با تمام احترامی که واسه سربازاشون توی جنگ عراق داشته باشن در دانشگاه رو به روشون باز کنن.(مطمئن نیستم).

    مریم جون قضاوت از دور و متهم کردن به خودخواهی و نفهمی برازنده تو نیست. ما همه درگیر جنگ و مشکلاتش بودیم حالا با شدت متفاوت. کشور ما هر روز داره سقوط میکنه ... آمار دزدی و اعتیاد بالاتر میره و ما فقط یه کم نق میزنیم و رد میشیم ولی واسه شعار دادن همیشه هستیم. در نهایت اگر حرفام باعث رنجوندنت شده متاسفم.

     
  • At 11/17/2008 04:26:00 AM , Blogger تولدی دیگر said...

    مریم عزیزم،
    از اونجایی که این پست تو هست، لطفا جواب کامنت ها رو هم خودت بده. امیدوارم که این بلاگر هم اطوار نریزه و تو بتونی به راحتی کامنت بگذاری.

     
  • At 11/17/2008 04:30:00 AM , Blogger تولدی دیگر said...

    به عنوان یک خواننده این کامنت رو می گذارم.
    سمیرا جان میشه کامل توضیح بدی و بگی که اون دوستت که توی سازمان سنجش کار می کنه دقیقا در مورد نحوه عملکرد سهمیه چی گفت؟ اینجوری لااقل یه کم ابهام در مورد این قضیه کم بشه..

     
  • At 11/17/2008 04:57:00 AM , Anonymous Anonymous said...

    سمیرا خانم سلام
    اول اینکه،حرفهای شما منو آشفته نکرده.من از این حرفها اینقدر شنیدم که دیگه گوشم از این حرفها پره.من فقط سوالی از شما،والبته نه از شمای تنها از همه اونایی که اینجوری فکر میکنند پرسیدم،که واقعا برام جای سوال بود.هنوز هم نفهمیدم این مادیاتی که میگید کجای این ارزش رو پر میکنه.....
    ما اگر احترامی برای این خوانواده ها قایل هستیم،لطف و بزرگ منشی ما نیست سمیرا جان.این یک وظیفه است که اگر کسی میخواد زیر پاش بذاره یا نادیده بگیره،از انسانیتی که ازش دم میزنه دوره!!!
    چقدر جالبه که کسایی که توی سازمان سنجش هستند حرفهای متفاوتی دارند،آخه من هم به دلایل زیادی باهاشو تماس داشتم و از سهمیه همون تعریفی رو که گفتم دارند،آخه من برای یه رشته تحقیق میکردم که سهمیه آموزش و پرورش در اون دخالت داده میشد.و کاملا مستند میدونم اینجوری که شما میگید نیست.
    سمیرا خانم،متاسفم که میبینم شما هیچ استنباط درستی از نوشته من نداشتید،شما دوست داشتی نظر بدی،من هم نظرمو گفتم حالا به مذاق شما خوش نیومده ،متاسفم.از شما پرسیدم چون شما راجع به مسایل مادی نوشته بودی،من هیچوقت کسی رو به چیزی متهم نکردم،جمله منو درست نخوندی،جمله من سوالی بود. هر کس از خودش میپرسه من چقدر میتونم یا میخوام کسی رو یا مساله ای رو درک کنم.این متهم کردن نیست عزیزم به معنای ظرفیته که اندازه گرفتنش از هیچ کس به جز خود شخص بر نمیاد.در هر حال من شاًن و شخصیت خودمو با برخورد با آدمهایی که قراره نفهم خطابشون کنم زیر سوًال نمیبرم،لازم به تذکر شما نبود.باز هم میل شماست که از حرفهای من چی میخواید استنباط کنید.
    نمیدونم چراسعی میکنید نشون بدیدکه خانواده شهدا و جانبازان یک مشت آدمهای عقب افتاده،بیسواد،وبی لیاقت هستند که سهمیه دانشگاه به دادشون میرسه!!!!ولی بهتون اطمینان میدم که خیلیهاشون از کسانی که فکر میکنند بااستعدادند،با استعدادترند.این بیچاره ها هم مثل آدمهای عادی هستند که همه مدلی توشون پیدا میشه!!!!!
    البته که دانشگاه حرمت یک کشوره،معلومه که دانشجو سرمایه یک کشوره،من هم این چیزها رو خوب میدونم ولی این همه غرض ورزی چرا؟شما که دوستی در سازمان سنجش داری میتونی بپرسی، کل دانشجوهای دانشگاه گلابی مملکت ما چند نفرند؟و چند نفر از این کل اون بی استعداد سهمیه ای هست؟ همشون؟بیشترشون؟خودت هم میدونی که درصد بسیار کمی این سهمیه نصیبشون میشه که البته از این درصد بی استعدادها (به زعم شما)خیلی کمتر میشند.حالا سوال من اینه همه درس نخونهای دانشگاه گلابی ما از این دسته اند وبیسهمیه ها همه درسخون؟ همه نمونه؟همه اخراجیها از دسته سهمیه ای ها هستندوبقیه علامه؟این عده که در برابر همه دانشجوهای مملکت عددی نیستند،پس چرا دانشگاههای ما به گلابی معروفه؟مشکل جای دیگه ست ولی ما روی اونی زووم میکنیم که میخوایم!!!!چون جایی هست که میتونیم روش مانور بدیم،غر بزنیم،وهمه طلبهای داشته و نداشتمونو از اون بخوایم. دیدن مواردی از این دست که دلیلی به تعمیم اون به همه نمیشه !!!!حرف منو شما متوجه نشدی!!!حرف من اینه که من و شما در مقامی نیستیم که سواد یا لیاقت کسی رو به خاطر اینکه به مذاقمون خوش نمی یاد زیر سوال ببریم.
    من هم سمیرا جان،جایی زندگی میکنم که تو زندگی میکنی.با مردمی دمخور هستم که تو هستی وخیلی خیلی خوب تونستم خودمون رو،ایرانی ها رو بشناسم.مخصوصاًکسانی رو که فکر میکنند خیلی برتر از دیگرانند و اگر به جایی که دوست دارندیارفاهی که میخوان یا موقعیت اجتماعی یا....نرسیدندبه دلیل وجود خودشون نیست!به دلیل اینه که یه جایی،یه کسی،حقشونو خورده.اگر دانشگاه ما به گلابی بودن معروفه،دانشجوهاش ماها بودیم،من،تو وهمه کسانی که الآن فکر میکنند با سوادندو بقیه بیسوادها رو نمیتونند تحمل کنند .....
    از کجای نوشته من استنباط میشه که از مقایسه کردن ایران با جاهای دیگه فرار میکنم یا چیزی برای من کافیه یا نیست؟ قطعاً من و تو اولویتهامون با هم فرق داره تو از اولویتهای من بی خبری ولی ننویس که اولویت تو اول کشوره!!بعد پیشرفته!!بعد...به این میگن شعار قشنگ. به گفته خودت فقط همسر تو از اون تحصیل کرده ها مونده!!اون تحصیل کرده ها برای ساختن یه کشور دیگه تلاش میکنند،و البته شما هم.(ظاهزاً قصد مهاجرت دارید)چون کشور و پیشرفت کشور براتون در اولویته!!!!!؟؟؟؟؟؟
    شما(همون با استعداد تحصیل کرده)چون ایران براش کافی نیست و "البته اولویت زندگیش کشورشه"،میخواید از این کشور برید و یه مشت بی سواد وبذارید که برای کشورشون و کشورتون سازندگی بوجود بیارن؟ آره راست میگی،،،ما نباید واسه ایران دوستی خاله خرسه داشته باشیم.باید هر جور که میشه خودمون رو از ایرانه خراب و ویران نجات بدیم،چون براش خیلی زیادیم.ایران هم چون که میبینه ماها نیستیم سعی میکنه خودشو درست کنه"به خاطر اینکه ما دوسش داریم".نوشته خودته"در کتاب نوشته مردم،دقت کنید،مردم چه جوری با دولت همکاری کردند تا به اینجا رسیدنو....من و شما که مردم نیستیم که بخوایم کشورمون رو بسازیم.دیگران مردمند.ما از سر یه همچین کشور کوچیکی زیادیم.
    حتماًمن با شما فرق دارم، چون اگر کاری نمیکنم حداقل شعار کشور دوستی نمیدم و به خاطر چیزی که هستم از کسی طلبکار نمیشم!!
    موفق باشی.

     
  • At 11/17/2008 06:12:00 AM , Anonymous Anonymous said...

    Tafraghe biandaz o hokomat kon (bebin che jaaleb hamamoon alat dast shodim) In jomelaro shenidin "Hey dokhtar moohaye sareto bokon to to dari be khoonevadeh shohada tohin mikoni".
    Manam yek dooste khaanevade shahid daram ke kheli ham zerang bood madrese, aslan ham delesh nemikhast az sahmie estefade kone va in kar o biehterami be khodesh midoonest, ama vaghti did sale ghablesh kasiro ke az sahmiash estefade nakarde bood be onvane mokhalefe system az gizinesh rad kardan :-( Monsaref shod.

     
  • At 11/17/2008 07:34:00 AM , Anonymous Anonymous said...

    به نظر من سمیرا خیلی قشنگ تحلیل می کنه و با منطقش موافقم.
    یک بی طرف

     
  • At 11/17/2008 08:07:00 AM , Blogger Afrooz said...

    سلام به همه کسانی که راجع به پست تولدی دیگر و دوست عزیزش مریم نظر دادند. اگر اجازه بدید من هم دوباره چند کلمه بگم. راجع به سهمیه بندی حرفهای سمیرا خانم کاملا درسته. چه مریم عزیز خوشش بیاد چه نیاد واقعیت اینه که سهمیه ها جای بچه های دیگر رو میگیرند. درسته که تعریف شما از سهمیه درسته و باید جوری که شما میگید کار بکنه ولی چه چیزی توی مملکت ما درست کار می کنه که این دومیش باشه؟ همه ما توی دانشگاه دیدیم کسانی رو که فرق "الف" و "ب" رو نمیدونستن و اومدن و سر کلاسهای مهندسی, علوم و غیره نشستن و باز هم نمیتونستن نمره بگیرن و الکی الکی چون سهمیه بودن استادها از ترس از دست دادن کارشون بهشون نمره دادن. حالا این معنی رو میده که اونهارو واقعا با کسان دیگه مقایسه کردن و رتبشون با بقیه یکی بوده و بعد فاکتور سهمیه و غیره شونو در نظر گرفتن؟ من که فکر نمی کنم!!! میدونم که در اقلیت افتادن سخته و شما مریم عزیز به هر وسیله ای حتی با بازی کردن با احساسات مادرانه ما می خواهید حق رو به خودتون بدید ولی لطفا اگر حقی رو می خواهید بگیرید با دلیل و مدرک بگیرید نه با احساسات. همه ما ایرانی ها از انقلاب و جنگ لطمه دیدیم. همه. درسته که من پدرم رو توی جنگ از دست ندادم یا حتی زخمی هم برنداشت ولی این دلیل نمیشه که نسبت به شما شهروند درجه 2 حساب بشم و همیشه نسبت به شما یک گام عقب باشم. من جنگ رو به شما تحمیل نکردم که حالا شما به ما حمله میکنید. منظور من رو بد برداشت نکنید. من به خانواده شهدا بی احترامی نمی کنم. من هم پسر عمه و شوهر خاله ام رو در جنگ از دست داده ام. عمه من هنوز هم داغدار پسر عزیزش است و من عمیقا این احساس رو درک می کنم ولی این مادر رو مقایسه بکنید با مادری که پسرش یا دخترش در زندانهای رژیم کشته شدند. اون مادر ها چی؟ اونها هیچ حقی ندارند؟ احساس مادری اونها باید زیر پا گذاشته بشه؟ یا حتی بچه هایی که پدرشون توی زندانهای رژیم کشته شدند؟ البته منظورم زندانی های سیاسی است نه دزدها و قاتل ها. آیا فکر نمیکنید پدر, برادر یا خواهر انها هم برای فامیلشون عزیز بوده؟ همه حق و حقوق مملکت باید به شما برسه چون رژیم جمهوری اسلامی این طور تشخیص داده؟ شما,مریم عزیز: که مارو متهم می کنید که فقط ادعا می کنیم که حامی عدالت هستیم خود شما چی؟ هیچ شده خودتو با اون دختری که پدرش به جرم مخالفت با رژیم کشته شده مقایسه کنی؟ حق و حقوق خودت رو با اون مقایسه کنی؟ کاری به این ندارم که تو تا حالا از این حق و حقوق استفاده کردی یا نه؟ این بر میگرده به انتخاب خودت ولی قانونا تو مالک ایرانی و اون دختر بینوا هیچ حق و حقوقی نداره. پدر تو برای حفظ مملکت جنگیده, همه ما خیلی هم ازش ممنون هستیم و بخاطر کسانی مثل ایشونه که ما میتونیم سرمون رو بالا نگه داریم و بگیم ایرانی هستیم, ولی پدر اون دختر هم به خاطر آزادی و حقوق بشر و غیره جنگیده. کمی کلاه خودت رو قاضی کن و بعد بقیه رو متهم کن.

     
  • At 11/17/2008 08:22:00 AM , Anonymous Anonymous said...

    سلام پیمانه جان .چشم حتما تا جایی که بتونم (اگه به قول تو اذیت نکنه)جواب خواهم داد.

     
  • At 11/17/2008 09:19:00 AM , Anonymous Anonymous said...

    سلام به همه عزیزان
    امیدوارم که همگی در صحت و سلامت باشید.
    یک نکته رو میخوام خاطر نشان کنم،نوشته من به هیچ عنوان مخاطب شخصی نداشت و طرف صحبتم به جز اون سوال خاص،که البته چون گویندش سمیرا جان بود،هیچ کس خاصی از جمله سمیرای عزیز نبود.این بحث اصلا شخصی و بحث بین من سمیرای عزیز نیست.
    و یک مطلب دیگه
    مطلبی که پیمانه نازنین نوشته بود ،فکر میکنم خیلی با افکار شخصی قاطی شده.گمونم حرف پیمانه این بود که هر کدام از ما به تنهایی به دوراز همه اینهایی که الان دلایل بعضی ها شده،یعنی به دوراز دولت و عملکرد دولت به دور از همه معضلات موجود که نقل محافل همه هست و یه دستاویز برای توجیه همه مشکلات شده،دزدی غارت اعتیاد و هزاران مشکل دیگه.........به دور از همه اینها،هر کدام از ما به تنهایی چقدر برای این عزیزان،برای کسانی که جونشونو به زندگی وآرامش ما هدیه کردن،حاضریم چیزی ا خودمون رو هدیه بدیم،مثلا از کمرینش،احترام یا سهمیه دانشگاه (که ظاهرا اساسی ترین مشکل زندگی همه شده) و...و...و
    این به طرز تفکر ومنش هر فرد بستگی داره.مثلا یکی هست که میگه دولت که سهمیه دانشگاه هم بهشون داده دیگه به من چه از مال من داده دیگه،بسشونه.یکی هم.....اینها به هر یک نفر،فقط به خودش مربوط میشه طرز تفکر هیچ ربطی به دولت و حکومت و فساد و فحشای غوغا در مملکت نداره.
    هر کس از طرز منش خودش بگه،ما که همه دولتمونو میشناسیم.

     
  • At 11/17/2008 09:21:00 AM , Anonymous Anonymous said...

    • تا جایی که دارم کامنتم رو زیر و رو می کنم جایی که اشاره کرده باشم با پول میشه جای از دست رفته شهدا رو پر کرد نمی بینم. جمله من این بود " میشه کاری کرد که اون شخص فقط بار عاطفی این مساله رو داشته باشه" و لااقل فشار مالی این قضیه رو نداشته باشن. تو خودت در موقعیت کمک به همنوعی که سرپرست خانوادش رو از دست داده چکار میتونی بکنی جز اینکه مشکلات حاشیه ای اون رو کم کنی و اگه این کار رو کنی منظورت اینه که این پول رو بگیر و به از دست رفته ات فکر نکن!! این مغرضانه ترین برداشت از این جمله هست.
    • کجای حرفهای من بوی این رو میداد که ما نباید به خانواده شهدا احترام بذاریم ویا اگه بذاریم یه لطفه!! دوباره تکرار میکنم جمله من این بود " دانشگاه جای نشستن کسی با سطح سوادی پایین تر نیست حالا به هر دلیلی حتی اگر حقی از کسی نگیره" مطمئنا اگر دلسوزی بجایی داشته باشی معنی این جمله رو می فهمی. تو پیکان خودخواهی رو در این مورد که نظر متفاوتی داریم سمت کی می گیری؟
    • در مورد سهمیه من هم از منابعی شنیدم . چون در اون سازمان کار نمیکنم دفاعی از اون نمی کنم. امروز از خیلیها در این مورد پرسیدم اکثرا نظر من رو داشتن ولی جوابهایی مثل شما هم توش بود. می خواستم از دوست سازمان سنجشی ام بخوام که بیاد اینجا و توضیح بده که متاسفانه پیداش نکردم.
    • در مورد اینکه گفتی " نمیدونم چراسعی میکنید نشون بدیدکه خانواده شهدا و جانبازان یک مشت آدمهای عقب افتاده،بیسواد،وبی لیاقت هستند " میتونم بپرسم از کجای کامنت من این برداشت رو کردی؟ آیا این که به کسی نباید دردانشگاه ارفاق بشه خودش به این معنی نیست که اونایی که نمی تونن نباید بیایند داخل. من دارم در مورد کسانی می نویسم که بدون سطح سوادی لازم وارد میشوند و نگفتم تمام خانواده شهدا و جانبازان یک مشت آدمهای عقب افتاده،بیسواد هستند. کماکان اینکه همسر خودم با سطح سوادی بالا وارد شد و در دانشگاه خودش آدم مطرحی بود.
    • من فکر میکنم "گلابی" واسه تمام دوستان واژه آشنایی هست و خوشبختانه من کشفش نکردم. متاسفانه این ضعف بزرگ دانشگاه ماست و مسلما مدرک اونی که بدون ارفاق وارد شده قابل اعتمادتر از اونیه که با ارفاق وارد شده. و من و شما و بقیه هم از همین از همین دانشگاه فارغ التحصیل شدیم یادم نمیاد جایی از نبوغ خودم گفته باشم.
    • همونطوری که گفتم تو مهاجران رو محکوم کردی که میرن جای دیگه ای رو آباد کنن. آیا یه ذره به میزان پتانسیل رشد در کشور فکر کردی! دکتر بیاریم بالا سر مریضی که نمیخواد خوب بشه یا نمیذارن . اینهمه مهاجر مرض دارند که به خانوادشون پشت کنن و با مشکل مهاجرت خودشون رو مواجه کنند.


    و اینکه تو که تحمل دیدن برچسب تساوی عمومی (واسه خانواده شهدا و غیر شهدا) را در جایی نداری و سریع اعتراض میکنی چطور به بقیه می گی خودخواه؟
    و آیا فکر میکنی با دانشگاه رفتن فرزندان این عزیزان مشکلشون حل میشه ؟ این رو واسه این میگم چون خودت مدام میگی هیچ چیزی جای این خلا رو پر نمیکنه از طرفی معتقدی واسه هر چیزی باید سهم ویژه ای واسه این عزیزان کنار گذاشت.
    مریم جان اگر می خوای حرفایی بزنی بزن و برای گفتنشون من رو محکوم نکن به گفتن چیزهایی که خودم هم باهاشون مخالفم!

     
  • At 11/17/2008 09:44:00 AM , Anonymous Anonymous said...

    سلام افروز عزیز
    من نه میتونم و نه میخوام احساس کسی رو درگیر کنم.هر کس نظری داره و من فکر میکنم همه کسانی که اینجا میان اینقدر روشنفکر و با درک هستند که برای همه ایده ها احترام قائل باشند.من به کسی حمله نکردم.شما همیشه اینجوری بحث میکنید?.متاسفم که شما نظرات منو خوندید.چون قطعا برای شما نبوده!!آزاد فکر کردن یک هنره.چه من نخالف باشم چه موافق.باز هم از اینکه شما این جملات رو خوندید متاسفم.
    در ضمن هر چند که دلیلی برای گفتن نمیبینم چون موضوع بحث نبود،ولی من برای همه اونهایی که شما گفتید احترام قائلم و همه اون حرفهام در مورد اونها هم صدق میکنه.
    من بر عکس شما ازاد فکر میکنم خودمو اسیر چیزی نمیکنم.دوست دارم هر چند که نمیشه طرف حق باشم حتی اگر موافق من نباشه

     
  • At 11/17/2008 09:53:00 AM , Anonymous Anonymous said...

    سمیرای عزیز سلام
    ترجیح میدم وقتی هر دوی ما با برداشتهایی که دوست داریم همدیگرو مخاطب قرار میدیم،بهتره بحثی نکنیم که نتیجش به ناکجا آباده.نه تواستنباط درستی از حرفهای من داری ،و نه ظاهرا من از حرفهای تو.
    موفق باشی

     
  • At 11/17/2008 10:19:00 AM , Anonymous Anonymous said...

    be onvane yek nashenas va bitaraf vagean moteasefam ke khanoome maryam inghadr safsate gar hastand na bekhatere arayezashoon balke bekhatere inke dar yek bahse azad shaksi digar ra ingooneh morede atab gharar midahand.
    va taasofe digaram inast ke sahebe in weblog in comment ro inghadr bozorg kardeh ke be onvane yek poste jadid garar dadeh
    inke migan"tafraghe bendazo hokoomat kon" daghighan be sahebe in weblog barmigardeh

     
  • At 11/17/2008 10:48:00 AM , Blogger Afrooz said...

    مریم عزیزم برای من متاسف نباش. برای خودت متاسف باش که داری با یک طرفه به قاضی رفتنت همه رو از خودت میرنجونی. این که من رو نشونه بگیری و بگی که این نظرات برای من نبوده, دلیل بسیار محکمی است که نظراتت بدرد خودت مبخوره و بس! اگر نظری درست هست باید برای همه درست باشه, نه این که تو و یک سری دیگر که از این نظرات سود میبرید ازش دفاع کنیم و ما ها که به ضررمون میشه حتی حق خوندنشون رو هم نداشته باشی. دلیل یک طرفه به قاضی رفتنت این که سعی میکنی احساسات مادرونه رو به کمکت بگیری و بگی قیمت یک پسر شهید شده چنده ولی در جای دیگه که به نفعت است نمی گی که آیا قیمت بیماری پدر تو و یا بقیه جانبازان اینه که بچه هاشون الکی الکی به دانشگاه فرستاده بشن؟ باز هم میگم من شناختی از تو ندارم و دلیلی که شمارو مثال میزنیم, چه من و چه سمیرای عزیز اورده شدن اسم شما توی پست قبلی بود. چه من و چه سمیرا هیچ وقت نگفتیم که بچه های شهدا یا جانبازان عقب افتاده هستند یا این که خانواده های شهدا و جانبازان قابل احترام نیستند. نمیدونم چرا شما این برداشت رو از نوشته های سمیرا کردید. راستش من حتی متعجب هم شدم وقتی این جملات رو خوندم. دل ما از بی عدالتی هایی که به خاطر خانواده شهدا و جانبازان به ما روا میشه چرکینه نه از خود آنها. مطمئنم اگر شما هم تعصب کورکورانه ات رو کنار بگذاری از این همه بی عدالتی که میشه ناراحت میشی. ولی چون شما خودت داری از این بی عدالتی سهم میبری حاضر نیستی بهش اعتراف کنی. نمیدونم چرا این احساس بهت دست داد که من از خوندن کامنتت ناراحت شدم. شاید چون خودت ظرفیت خوندن حرف حساب رو نداشتی و ناراحت شدی! من فقط گفتم که کلاهت رو قاضی کن و ببین که فرق مادر تو و یا خود تو با کسانی مثل همسر احمد باطبی و یا بچه های اونها چیه؟ پدر شما برای مملکت جنگیده اونها هم برای این که کسانی مثل من و شما در آزادی زندگی کنیم جنگیدن. حالا چرا شما باید بشی شهروند درجه یک و من بشم درجه دو و خانواده باطبی درجه سه؟ این چیزیه که من نمیتونم بفهمم. همچنان هم میگم که هیچ بی احترامی هیچ وقت به خانواده شهدا یا جانبازان نکرده و نمی کنم و همیشه هم ازشون ممنون هستم و همانطور هم که در کامنت قبلی گفتم به خاطر وجود انهاست که من میتونم با افتخار سرم رو بالا نگه دارم و بگم ایرانی هستم. اگر نمیتونی از نظرت دفاع کنی سعی نکن انگشت اتهامت رو به طرف ما ها نشونه بگیری. همانطور که خودت گفتی این وبلاگ مال همه است و همه میتونن بخوننش و نظر بدن. حداقل این چیزیه که پیمانه به ما گفته و از ما خواسته. حالا تو اگر نمیخواهی که ماها نظراتت رو بخونیم و متاسف میشی, دیگه به خودت مربوط میشه. من نه پدر کشتگی با تو دارم و نه این که بهت بی احترامی کردم. همانطور که خودت گفتی هرکس نظری داره. اگر نظر من با تو نمیخونه دلیل نمیشه که نحوه بحث کردن منو به باد انتقاد بگیری. من هم فکر می کنم آزاد فکر کردن یک هنره. ولی چند درصد ماها بلدیم آزاد فکر کنیم؟ چرا تا با نظراتت مخالفت شد, عصبانی شدی؟ به نظر تو اینه نحوه آزاد فکر کردن؟ در هر حال من نظراتم رو راجع به پست پیمانه دادم و به طور کلی صحبت کردم. هیچ خصومتی هم با شما ندارم. اگر در این بین احساس کردی که بهت بی احترامی شده معذرت میخوام. شاید اشتباه از من بود که تو رو طرف صحبت قرار دادم. باید یک نظر کلی به پست پیمانه میدادم. ولی چون پیمانه ازت خواهش کرده بود که تو کامنت هارو جواب بدی, فکر کردم با شناختی که پیمانه ازت داره, تحمل حرف حق و حساب رو داری!!! مثل این که توقع بی جایی بود. بازهم اگر ناراحتت کردم معذرت میخوام.

     
  • At 11/17/2008 11:48:00 AM , Anonymous Anonymous said...

    افروز عزیز
    شما کاملا درست میگی.من ظرفیت حرفهای حق شماها رو ندارم.به دلیل اینکه میبینم همه حقها رو شما میگید!همین که فکر میکنید بر حقید کافیه.
    فکر میکنم بیشتر از این، این بحث بی فاید رو ادامه ندیم بهتره چون دقیقا من هم راجع به شما همین نظرها رو دارم.پس به نتیجه نمیرسیم.چون کماکان بر سر همه اون حرفها هستم .ببخشید از اینکه یکی مخالفتون پیدا شد.این من نیستم که عصبانیم،شمائید که حسابی بهم ریختید.
    با خیال راحت فکر کنید که حق با شماست.موفق باشید.
    راستی یه چیز دیگه من هیچ،هیچ،هیچ احتیاجی به تایید هیچ کسی ندارم که در به دست آوردنش تلاش کنم.مخصوصا جایی که توقع همچین رفتاری رو داشتم.

     
  • At 11/17/2008 12:30:00 PM , Blogger Afrooz said...

    بحث هایی که توی این پست و پست قبلی آمد منو به فکر انداخت تا تجربه شخصی خودم رو اینجا باهاتون در میون بذارم.در ضمن این رو از قبل بگم که من قصد عوض کردن نظر کسی رو ندارم. هرکسی آزاده, اقلا این گوشه دنیا و بر خلاف ایران,که نظرش رو بگه و حرفش رو بزنه بدون این که انتظار تو دهنی از طرف مقابل حتی به طور مودبانه رو, داشته باشه. و یا حتی بدون این که کسی بهش انگشت اتهام یا توهین بلند کنه. همینطور یاد میگیریم که بدون هیچ تعصبی نظرات مخالف رو بشنویم و از شنیدن اونها به اصطلاح شما بهم نریزیم و به طرف مقابل اجازه بدیم که صحبت کنه. چیزی که من واقعا بهش احترام میگذارم. اگر نتونستم تو خودم اینقدر تقویتش کنم که شما ها چیز دیگری برداشت کردین, مجددا از همگی معذرت میخوام. شما ها نظر خوتونو گفتین و من هم نظر خودم رو. به نظر همه هم احترام میذارم و انتظار هم دارم که به نظر من هم احترام گذاشته بشه. حتی اگر قبولش ندارین. قصدم حتی به نتیجه رسیدن هم نبود چون نمیدونم چه نتیجه ای رو باید انتظار داشت. این مشگل, به نظر من, مشگل یک مملکت و یک ملته و با کل کل کردن من و شما به جایی نمیرسه. من به این بحث ها به شکل یک دردل نگاه میکنم و برخلاف نظر شما, مریم عزیز, اصلا عصبانی هم نیستم که چرا به یک نتیجه نمیرسیم. حتی بهم هم نریختم, برخلاف آن چیزی که شما فکر میکنید. من به نظر خودم دارم حرف حق میزنم, شما هم به نظر خودت داری حرف حق میزنی. هیچ کدام هم اشتباه نمیکنیم. شما مخاطب خودت رو داری, من هم مخاطب خودم رو دارم. مثل هزاران هزار نظریه دیگه, مثلا همون بحت همجنس بازی که پیمانه مطرح کرد و همه نظریاتمون رو گفتیم. به هیچ کس هم برنخورد.چرا؟ چون هیچ کس به طور فیزیکی توی این بحث دخیل نبود! همه ما هم مطمئن بودیم که حق با ماست! چون یک هم جنس باز برامون هیچ کامنتی نذاشت در نظر خودمون هم صددرصد مطمئن بودیم. اما این یکی رو شما با پوست و خونت احساس کردی و من فقط از دور نظاره گرش بودم. این بحث برای من با بحث هم جنس بازان هیچ فرقی نمیکرد. برای همین هم به طور احساسی درگیرش نشدم که به قول شما عصبانی ام بکنه. باز هم میگم که من هیچ خصومتی با خانواده شهدا و جانبازان و به خصوص با شما مریم خانم,ندارم و فقط از بی عدالتی هایی که به اسم انها میشه( به قول ماری آنتوانت : "ای آزادی, چه جنایت هایی که به نام تو انجام میشه") ناراحتم و بنا به درخواست پیمانه نظراتش رو خوندم و نظرات خودم رو هم اعلام کردم. قصدم هم متهم کردن کسی یا حتی دفاع از کسی نیست. در دلی است که دارم. اگر شما هم تصمیم گرفتی که دیگر در بحث شرکت نکنید, باز هم به نظرتون ارزش قائلم. حتی نمیدونم منظورتون از جمله آخرتون چی بود. یا حتی این که "هیچ,هیچ, هیچ احتیاجی به تایید هیچ کسی ندارم". در هر حال بگذریم. و اما تجربه شخصی ام:
    همانطور که توی کامنت های قبلی گفتم خاله ای دارم که شوهرش شهید شد. نه توی جنگ بلکه توی درگیری های بعد از انقلاب. زمانی که گروهک ها به جان هم افتاده بودند و هرکس میخواست سهمی از حکومت ببره. درهرحال شوهر خاله من یک پاسدار انقلاب بود و به یک ماموریت "منافق" کشی فرستاده شد. توی این ماموربت هم خودش و هم اون منافق بخت برگشته کشته شدند و خاله من به افتخار همسر شهید نائل شد در حالی که حتی یک سال هم از ازدواجش نگذشته بود و شش ماهه حامله بود. خواه ناخواه بچه اش هم شد فرزند شهید. و هردو از تمام حقوق و مزایای خانواده شهید استفاده میکردند. تا اینجا من هیچ اعتراضی ندارم. به من هم مربوط نمیشه که اعتراض کنم. ارجحیتی بود که دولت برای کمک به خانواده های شهدا درنظر گرفته بود. اعتراض من از اینجا به بعده: خاله من بعد از مدتی دوباره ازدواج کرد ولی همچنان خودش و بچه اش از تمام حقوق و مزایای خانواده شهید از جمله حقوق ماهی چقدر برخوردار بودند. وقتی خانواده خاله من بعد از چند سال که حالا دوتا دختر دیگه هم بهشون اضافه شده بود خانه جدیدی با هزار مکافات و بدبختی و زیر قرض رفتن خریدند, یکی از دختر ها در حالی که داشت با مادر من بازی میکرد از دهنش در رفت که به دلیل این که پول کافی توی خانواده نیست, تنها کسی که میتونه سه وعده غذای حسابی بخوره و رخت و لباس کافی داشته باشه, همون بچه اوله که فرزند شهید حساب میشه. مسخره اینجا بود که این نظریه رو آنقدر قشنگ توی کله دوتا دختر دیگر کرده بودند که اونها هم واقعا این رو جزئی از حقوق حقه اون دختر اول میدونستند. حتی وقتی که مادر بزرگ خدابیامرزم با دست پر به خانه انها میرفت و از بچه ها میخواست که بیان و کادوهای خودشونو انتخاب کنند, اون دوتا دختر عقب می ایستادن و میگفتن اول باید فاطمه کادوشو انتخاب کنه, چون اون فرزند شهیده و به همه ما ارجحیت داره!! هنوز قیافه عصبانی مادرم جلوی چشممه که چطور داشت با خاله ام دعوا میکرد در حالی که دلش از این همه بی عدالتی به درد اومده بود و از خواهرش میپرسید که چطور میتونه بین سه تا بچه ای که از خودش به وجود امدن این همه تفاوت بذاره! شاید بقیه کسانی که عضوی از خانواده شهید یا جانباز هستند این بی عدالتی رو متوجه نشن, برای این که توی خانواده خودشون با همه به یک میزان رفتار میشه. ولی این بی عدالتی توی این خانواده شدیدا محسوس بود و بدتر از همه قبول این بی عدالتی از طرف اون دوتا بچه دیگه بود که فکر میکردند که این عین عدالته و اونها وظیفه دارن که همینطور رفتار کنن!!

     
  • At 11/17/2008 06:05:00 PM , Anonymous Anonymous said...

    مریم جان چه بخوای بپذیری و یا نپذیری برداشتهایی کاملا مغرضانه از حرفهای من کردی تا حرفهایی رو بزنی و اگر من میگم من این منظور رو نداشتم قشنگتره بگی آها فکر کردم داشتی...تا اینکه جواب سر بالا بدی . مدتهاست تو این کشور هر جا حرفی زده بشه و از این قشر هم کسی اونجا باشه و به مذاقش خوش نیاد سریع اعلام می کنه که من خودم جبهه بودم و ... بقیه باید ساکت بشینن. کاری که خود تو هم انجام دادی. اگر از برخورد مردم با خودتون دلگیرید ریشه اش رو در همین عکس العمل ها پیدا کن نه در تبلیغات اشتباه دولت.
    چرا یه دلیل منطقی واسه اینکه اگر یه بیسواد وارد دانشگاه بشه ضرری واسه جامعش نداره نمیاری و به جاش حرفهایی میزنی که این قشر رو خودخواه و بی منطق جلوه بدی و به تمام باور هایی که وجود داره دامن میزنی. ضمن اینکه باهات موافقم که هیچ چیز این کشور سر جاش نیست و با حذف سهمیه ها هم چیزی درست نمیشه ولی اومدیم اینجا که منطقی حرف بزنیم

     
  • At 11/18/2008 12:17:00 AM , Anonymous Anonymous said...

    be nokteh jalebi eshare kardi samira, yani ma tanha keshvari hastim ke vase sarbaz hamoon arzesh ghaelim?!
    age bekhaim vase ye jangi ke 18 sale pish tamoom shode haminjoor pooan bedim, akharesh be koja miresim?
    bayad be ayandeh fekr konim.
    bazi az khanevade jaanbaaz va shohada ke az sahmieh estefaade nemikonan, va khodeshoon be jayi miresan, mage chize ezafe tari daran?
    har kasi vase residan be arezoohash bayad khodesh talaash kone.
    age vaghean mikhayn be khoone shohadamoon tohin nashe, age mikhayn ke mardom baadan nagan vase chi jangidim? vase chi in hame adam koshteh shodan? vase sharayete badtar?
    pas bayad kari konim ke baese pishraft beshe na pas raft,
    rahesh ham in hast ke har kasi dar jaye khodesh bashe.
    age ye fard ke shayestegie elmi nadare varede danesh gaah beshe na tanha be keshvar komaki nemikone balke baese, paymaal shodan haghe kase dige, va hadar raftane ye estedad mishe.

     
  • At 11/18/2008 06:04:00 AM , Anonymous Anonymous said...

    salame mojadad
    man fekr mikonam ma darim inja 2 saro kale hamdige mizanim, dar soorati ke moshkel jaye digas.
    moshkel dar noe sahmiye hast. dolat mikhad be khanevade shohada va janbaaz komak kone, va mikhad inkaro ba kamtarin hazine anjaam bede, bedin soorat ke haghi ro begire va bede be ye nafare dige.
    yani be jaye inke komak kone ta kasani ke sharayete yeksan nadashtan ta be hadafeshoon beresoone. dare mostaghiman una ro be hadafeshoon miresoone.

    man az maryam in soala ro miporsam:
    1. aya zamani ke negarane pedaretoon boodin, dolat vase shoma moshaver ferestad ta az negarani hatoon kam kone?

    2. aya vase pedaretoon parastare khosoosi gozasht?

    3. aya vase shoma moaleme khosoosi ferestad ta az darsatoon aghab namoonid?

    man fekr mikonam in ha khadamati hastand ke bayad az tarafe hokoomat erae beshand va rahe dorost ham hamine.

    khanevade jaan baazan va shohada hagh darand ke morede hemayat gharar begiran. va in vasat hich haghi nabayad paaymaal beshe.

     
  • At 11/18/2008 07:55:00 AM , Anonymous Anonymous said...

    سمیرای عزیز
    من فقط برداشتهای مغرضانه شما رو جواب دادم،نخواستم حرفی بزنم.فقط نوشته هاتونو پاسخ دادم."اگر من میگم این منظورو نداشتم قشنگتره بگی..آها فکر کردم داشتی"گفته خودتو آوردم اینجا.من که توی اولین جوابم به شما گفتم استنباط درستی نداشتی،ولی تو ظاهرا دوست داشتی بهش دامن بزنی!!!هر چند که گفتی دوست نداری مسائل رو قاطی کنی ولی حسابی این کارو کردی.جواب سر بالا ندادم فقط دیدم بحث بیفایدست فقط اینه که من بگم اینو نگفتم وشما بگید برداشت مغرضانه!!!!!
    متاسفم که گفتم پدرم جانبازه چون شما به جای اینکه نظرتو راجع به نوشته بدی ،راجع به خود من نظر میدی و البته بسیار.... !!!!ومتاسفانه به همین دلیل من هم متناسب با اون حرفها جواب میدم وادامه این بحث فایده مناسبی نداره.نظر من کاملا شخصی هست و هیچ ربطی به پدرم و خانوادم نداره،حقی از کسی نگرفتم و هیچ سهم زیادی از کسی نخواستم که توهین آمیز یا اعتراض آمیز باهام برخورد کنه که بخوام پای پدرم رو وسط بکشم و از برخوردشون ناراحت بشم.عکس العمل من نتیجه عمل شماست.اگر اینجا عنوان کردم چون راجع به افراد اینجا جور دیگه ای فکر میکردم،فکر نمیکردم قضیه شخصی خواهد شد.
    من با ورود هیچ بیسوادی به دانشگاه موافق نیستم که بخوام یه دلیل منطقی برای بی ضرریش بیارم،چرا اینقدر بد و ضعیف برداشت میکنی!!واقعا متاسفم!!!حتی نمیدونم چرا به این موضوع بخصوص گیر دادی واتفاقا اون حرف اصلی که نظر من بود رو برداشت نکردی!!یا جوابی ندادی!!چون من هم مثل شما با این سهمیه به شیوه جاری موافق نبوده(توی نوشته پیمانه هست) و نیستم دفعه بعد راجع به هر نوشته ای میخواید نظر بدید توصیه میکنم دقیق تر بخونید.چون اگر اینطور بود میدیدید که من اولش گفته بودم که خودم مخالف این موضوع هستم(البته چیزی که در کشور رایج هست)اما نه به دلایلی که خوانده بودم.شما نوشته منو درست نخوندید،درست برداشت نکردید،و آنچنان شخصی نظر دادید که ترجیح دادم بحث رو ادامه ندم.
    ربطی به هیچ کدوم از مسائلی که گفتید نداشت.
    موفق باشید.

     
  • At 11/18/2008 08:12:00 AM , Anonymous Anonymous said...

    Cheghadr ghashang nevesh in Sasan. Peymane hatman movafegh nist ba harfet chon nemikhad to in moshkel naghshe hokoumat ro zir e soal bebare, va mige taghsire man o to e ke be khanevadeh shahidan biehterami mikonim :-( Va agar ba sahmie bandi baraye vorode be daneshgah mokhalefim, yani ghadre shahidamoon nemidoonim :-(

     
  • At 11/18/2008 08:51:00 AM , Blogger Afrooz said...

    سلام مجدد به همگی. با این که مریم ازم خواسته بود که این نوشته ها رو نخونم چون برای من نیست (حالا چرا من که آخرش نفهمیدم!) من بازهم بدون اجازه همه کامنت ها رو خوندم. مریم عزیز گله کرده بود که مسائل رو شخصی کردیم. با اجازت میخوام بگم وقتی پیمانه صحبت های شخصی شما را با این مقدمه که"مریم عزیزم، همون دوست نازنینی که توی پست روز یاد بود به عنوان فرزند جانباز ازش یاد کرده بودم" پست کرد و شما توی اون نوشته از زندگی شخصی خودت و خاطراتت در بیمارستان گفتی, خواه نا خواه مسائل شخصی شد. پس دیگه به نظر من جای گله نیست. ما تو پست روز یادبود یک سری نظر کلی راجع به اشتباه بودن سهمیه بندی دانشگاه عنوان کردیم, که شما خودت هم با ما موافق بودی. ولی بعد یک دفعه انگشت اتهامت رو گرفتی طرف همه و گفتی که ما یک مشت آدم ازخودراضی و خودخواه هستیم "این همه خودخواهی،این همه غرور و خود بزرگ بینی،(شاید به قول شمایی که ایرانی و غیر ایرانی میکنید،)فقط از ایرانی بر میاد وبس" و این که هروقت به ضررمون میشه از این که حق رو ناحق کنیم هیچ ابایی نداریم "جایی که پای منافع خودمون در میون میاد حاضریم،حق ترین حقها رو با شعارهای قشنگ و حرفهای به ظاهر منطقی و سر و صدای حق خواه،ندیده بگیریم و زیر پا له کنیم،چون اینجا دیگه ما هستیم،،، به قیمت نبودن حق!!" این ما نبودیم که مسائل رو شخصی کردیم تو و پیمانه بحث رو شخصی کردید و بعد هم توی کامنت ها همچنان ادامه پیدا کرد چون دیگه شده بود پست تو و افکار شخصی تو. البته این حرفهارو به عنوان گله نمیگم فقط دارم بهت یادآوری میکنم که چی شد که صحبت های شخصی شروع شد.

     
  • At 11/18/2008 09:28:00 AM , Anonymous Anonymous said...

    چند روزه که در باره ی اين پست مطالب مختلفی رو ميخونم و بارها شروع به نوشتن نظرم کرده ام و دوباره منصرف شدم. اما شايد احساس نزديکی و همدلی با گوشه های مختلف از نظرات همه ی شرکت کننده ها در اين گقتگو و هم ابراز نظری که خودم در ابتدای اين بحث کردم، باعث شده که کمی بنويسم. اگرچه که قطعا نه خودم نتيجه ای از اين نوشته ها ميگيرم و نه انتظار دارم کسی نتيجه ای بگيره.

    - نوشته ی پيمانه و شنيدن گقته های مريمی که د ست به گريبان مسايل پدرش بود، دوباره ياد و خاطره ی رنچ و درد جنگ برام زنده کرد و هرچه بيشتر شنيدم، دلم بيشتر به در اومد. رنجی که من از نزديک دست به گريبانش نشدم ولی نميتونم خودم رو ازش جدا بدونم. و در واقع در زمان خودش، حسش ميکردم. ترس و نگرانی و دغدغه. ولی الان درسته، فراموشش کرده بودم. مثل خيلی از دردهای شخصی خودم که فرامووششون کردم، مثل درد از دست دادن پدرم. زمان پيش ميره و بايد زخمهای گذشته رو فراموش کرد. دوباره باز کردن زخمهای خوب شده، چيزی جز درد و رنج مجدد نيست. درد و رنجی که هيچکدوم از رنج کشيده ها، مسببش نبودن.

    - بدليل نارضايتی و دوگانگی ديرينه ی دولت و مردم در ايران، که بنظر من شروعش از دولت بوده است، ما همه دارای يک پيشداوری و تقابل شديد در برابر هر چيزی که از اون ناحيه ساطع ميشه هستيم و مثل هر پيشداوری ديگه باعث ميشه که نقاط مثبت احتمالی در يک تصميم گيری رو نبينيم و با همکاری نکردن، هر پروژه ای ناموفق ميمونه. فکر کنم نکته ی اصلی حرف پيمانه هم همين بود. اينکه چرا مردم به درد و رنج خانواده های جانباز توجه کمتری ميکردند تا امتيازاتی که بهشون داده اند. خوندن اين نوشته ها و اينکه با ادامه ی صحبت پيشنهادهای خوبی برای کمکهای سازنده تر و بهتر به يک خانواده ی دردمند مثل پيشنهادات ساسان پيدا شد، باز هم اشاره به يک اشکال ما داره که انتقاد بدون پيشنهاد داريم و انتقاد بدون پيشنهاد هم ضد سازندگيه.
    و البته باز هم اين موضوع که اگر پيشنهاد بديم کسی ترتيب اثر نميده و دور باطلی که متاسفانه رسيده به همينجايی که الان رسيده.

    - تعبيری رو از دکتر هلاکويی شنيده بودم که الان خيلی حسش ميکنم. و اون اينه که مردم ما، مثل آدمی هستن که تريلی هيجده چرخ از روشون رد شده. حالا الان ريه ی پاره شده مهمتره يا کبد سوراخ يا دست شکسته يا جلوی خونريزی رو بگيری و ....

    - اين گقتگو راستش برای من
    بيشترين اثری که داشت دلتنگی بود. اگر چه موضوعش هم از اول دلتنگی بود. دلتنگی از اينهمه حرف و اينهمه درد. و نکته ی خوب و اميدبخشی که ازش برام در مياد اينه که ديدم کسانی شرکت کردند و با شجاعت حرفهاشون رو زدن و اگرچه صراحتشون باعث دلگيری ديگران شد، بازهم قدمي هست برای منی که هنوز بلد نيستم، چطور حرفم را رک وراست و بدون ناراحت کردن ديگران بزنم. و منی که بلد نيستم حرف رو بدون جبهه گيری و بيطرف بشنوم. من واقعا بلد نيستم ولی در حال يادگرفتنم.

     
  • At 11/18/2008 10:16:00 AM , Anonymous Anonymous said...

    Be jaaye nefrin be taariki biaid Sham'i bar afroozim...

    hich kas inja gheyr az khodam raahe hal erae nadade.
    felan ghorboone khodam ta baad:-D

     
  • At 11/18/2008 11:39:00 AM , Anonymous Anonymous said...

    salam afruze aziz nazare shakhsi ba hamleye shakhsi kheyli motefavete shoma chizi dar morede man goftid ke vaghean az kasi ke tarafdar bahse azade dur az zehne!!!nazar nazare!dar aghaliyat budan ya aksariyat shayad inghadr baraye shoma moheme ke bekhayd injuri mano be kari motaham konid ke shayad bishtar kare shomast ta man!!!moteasefaneh inghadr bardashthaye shoma sathi o shakhsiye ke hata manzure mano az neveshtan dar morede khodam nafahmidid!!!!faghat yek mesale sadeh bud baraye meyar o melake ba estedadi o biestadi!!!!dar vaghe manzuram sharayet bud na zendegiye shakhsi!!!!!!!motmaenan ba bah bah o chah chah kardan afrad chizi be man nemirese ke bekham ba tahrike ehsasat bishtaresh konam!va chon shoma zaheran injuri fekr kardi va tahte tasir gharar nagerefti ke chizi be man beresuni pas in neveshte hatman baraye shoma nabude!!!!!moteasefane shoma dust darid ke manzure mano motevajeh nashid va tozih baraye chenin afradi kare bihudast.
    movafagh bashid

     
  • At 11/18/2008 11:56:00 AM , Anonymous Anonymous said...

    jenabe aghaye sasan salam
    ba shoma movafegham.zaheran tanha kasi ke ye harfe jaleb o sazandeh be dur az khosamat dasht shoma budi.mamnun.
    az man soalati porsidid ke fekr konam javab nemikhastid chon javabha malume.bishtar be ghole khodetun rahe hal bud.ama yek nokteh......
    manzure man az neveshtane ye hamchin masaleyi goftan ye khatere nabud be zehn avordane yek sari sharayet bud.va moghayeseye sharayet o emkanat va in ke baestedad o biestedad ro az ruye nomre nemishe tashkhis dad sharayet moheme.
    baz ham az shoma mamnun.
    movafagh bashid.

     
  • At 11/18/2008 12:06:00 PM , Anonymous Anonymous said...

    روز به روز به همراه زندگی
    سلام و ممنون.
    موفق باشید.

     
  • At 11/18/2008 08:08:00 PM , Anonymous Anonymous said...

    زمانی که فیلم آژانس شیشه ای در ایران اکران شد نقدهای بسیار متفاوتی روی اون شد. در مصاحبه ای از حاتمی کیا پرسیدند "تو خودت تو این فیلم روی لبه بودی طرفدار حاج کاظم هستی یا مردم" اون جواب داد "هیچکدوم. من فقط میخواستم بگم جنگ خشونت و نفرت وارد جامعه میکنه" اون موقع نفهمیدم داره چی میگه ولی الان می فهمم.

     
  • At 11/18/2008 09:00:00 PM , Anonymous Anonymous said...

    در این چند روز اخیر می خواستم به موضع خانواده های شهید و جانباز نزدیک بشم، تا قضاوت بهتری داشته باشم در اینترنت مقاله و شعر زیادی پیدا کردم . یه شعر که جوابیه قشنگی است به شعر معروف "شلوار تا خورده" از سیمین بهبهانی به نظرم قشنگ اومد که واسه شما هم مینویسم(شعر از محمدعلی بهمنی)

    شلوار تا خورده دارد،اما غم پا ندارد
    هر کس که بیند ببیند،او باک از تماشا ندارد
    شلوار تا خورده یعنی از عشق پیشی گرفتن

    شلوار تا خورده یعنی پایی که همتا ندارد

    ما تاب دیدار او را از فرط خجلت نداریم

    او را چه پروایی از ماست؟عاشق که پروا ندارد

    برق رضا از نگاهش تابد چو خورشید تابان

    یعنی که تسلیم محض است،یعنی که حاشا ندارد

    گاهی اگر خسته جان است،از طعنه ی دوستان است

    او انتظار نکوهش از آشنا ندارد

    پاهای چالاک پیما ، بر هرزه پویان مبارک

    عاشق نیازی به پای چالاک پیما ندارد

     
  • At 11/19/2008 01:37:00 AM , Anonymous Anonymous said...

    Be Samira va Sasan, kheili ghashang minevisid va tahlil mikonid, yek Weblog nadarid ma biaim bekhoonim?

     
  • At 11/19/2008 06:34:00 AM , Blogger تولدی دیگر said...

    دوروزه گذشته رو با مریضی خودم و باربدم سرکردم. مرتب آمدم و کامنت ها رو چک کردم و همه رو بادقت خوندم. سعی کردم که منصفانه بخونم و مطالب رو ازدیدگاه نویسنده ببینم. تجربه سختی بود و انرژی زیادی می گرفت. دیدن موضوع از دیدگاه دیگران کار راحتی نیست ولی من تا جایی که می تونستم سعی خودم رو می کردم. هر کامنت رو چند بار می خوندم. بار اول از دید پیمانه و بارهای بعد سعی می کردم که موضوع رو از دیدگاه نویسنده ببینم. اونقدر اینکار از من انرژی فکر و روحی می گرفت که وقتی سعی می کردم که چیزی در جواب بنویسم دیگه توانی نداشتم.
    خیلی خوشحالم که این دو پست رو نوشتم و از همه کسانی که توی بحث شرکت کردند هم ممنونم. از اینکه بحث رو نیمه رها نکردید و از اینکه براتون مهم بود که به قدر کافی انرژی و وقت برای روشن کردن دیدگاهتون بگذارید.
    از مریم عزیزم هم ممنونم که با وجودی که من بدون هماهنگی باهاش کامنتش رو به عنوان پست جدیدم گذاشتم، رومو زمین نگذاشت و مسئولانه به همه کامنت ها جواب داد(نازنینم غیر از این هم فکر نمی کردم).
    پست آخر سمیرا و یه جورایی پریسا خیلی خوشحالم کرد. نشون داد که هدفی که از نوشتن این پست داشتم بیراه نبوده و ارزشش رو داشته.
    فقط برای جمع بندی یه بار دیگه یادآوری می کنم. دوستان خوبم کشور ما خرابی زیاد داره. کجی و کوتاهی زیاد داره ولی ایکاش ما بتونیم و بخوایم که به جای اینکه همه مسئولیت رو گردن یکی دیگه ( در اینجا دولت، حکومت) بندازیم، بپذیریم که ما هم می تونیم یه کار هر چند به ظاهر کوچک بکنیم. ما هم به اندازه خودمون مسئولیم.
    این حرف من به معنی صلب مسئولیت ویا دفاع از دولت نیست. اونهایی که منو میشناسند، اختصاصا مریم و سمیرا، میدونند که نظر و احساس من نسبت به دولت چیه.

     
  • At 11/19/2008 10:58:00 AM , Anonymous Anonymous said...

    بنظر من در تمام دنيا و در سي و چند سال گذشته بخصوص در ايران خانواده هاي زيادي قرباني بي عدالتي ها و خودخواهي هاي دولتمردان شدند. من به مريم جون و امثال اون خيلي احترام ميذارم چرا كه پدر يا برادر اون با نيت خالص و عاشقانه جلو رفتنه اند. حتي اونهايي هم كه بزور رفتن جبهه و شهيد و اسير و جانباز شدند قابل احترامن چون به زور كساني رفتن جلو كه من و شما بهشون راي داديم. همه ي ما در برابر چنين فاجعه هايي مسئوليم. چه در برابر خانواده هاي شهيد و جانباز و اسير و چه دربرابر اون عزيزاني كه جوانان تحصيلكرده و خوش فكرشون در اوائل انقلاب توي زندانهاي همين رژيم جون دادن و مادراي داغدارشون حتي نتونستن جنازه هاي بچه هاشونو ببينن يا حتي براشون يه مجلس عزاداري بگيرن. من ميشناسم همچين مادري رو كه دو پسر دانشجوي صنعتي شريفش را به جرم فعاليت سي*اسي در سال 63 اعدام كردند.ولي آيا اين مسئول بودن ما با دادن سهميه دانشگاه و امثالهم رفع ميشه. من تا الان فكر ميكردم و ميكنم كه خيلي از عزيزاني كه از سهميه استفاده كردن يا ميكنن توانايي هاي علمي لازم برا ي خوندن اون رشته رو ندارن. خودم دو نفر رو ميشناسم كه قسم ميخورم از نظر علمي اصلن در سطحي نبودن كه بخوان پزشكي دانشگاه تهران يا شهيد بهشتي قبول بشن ولي قبول شدن و حالا هم آقاي دكترن. بنظر من اين راه خدمت به اين خانواده ها نيست. شايد رژيم ايران با اينكار اهداف دراز مدت احمقانه اي داشته باشه كه من و شما از اون بي اطلاعيم. مثل اونموقع ها كه خيلي از عزيزان بخاطر اينكه بي حجاب بودن يا نماز جمعه نميرفتن يا نوار گوش ميدادن يا ... حق ورود به دانشگاه نداشتن. من كسي رو ميشناسم كه با رتبه ي 400 كنكور گزينش رد شد. خب همه ي اينها يعني چي ؟ يعني من و شما داريم بيخودي با هم بحث ميكنيم چون اونايي كه اون بالا نشستن هدفشون خيلي مهمتر از اين حرفاس. حفظ خودشون به هر قيمتي نه خدمت به خانواده هاي شهدا يا جانبان يا ...بياين قرباني نباشيم و واقع بينانه بريم ببينيم كشورهاي پيشرفته كه همه ي كاراشون رو معمولا"با بررسي و مطالعه انجام ميدن در اين مورد چيكار ميكنن. البته من اقرار ميكنم كه در اين مورد چيزي نميدونم.
    پيمانه جون مرسي مرسي مرسي از كامنت به موقع ات. انگار واقعا" لازم داشتم.

     
  • At 11/19/2008 11:03:00 AM , Blogger Afrooz said...

    با این که فکر می کنم که پیمانه می خواد که دیگه راجع به این موضوع صحبتی نشه ولی می خوام برای آخرین بار یک نظر بذارم. از این که پیمانه و دوستانش در این بحث شرکت کردند خیلی خوشحالم. این بحث خیلی چیزها بهم یاد داد که امیدوارم از این به بعد بهش توجه کنم. یکی از این چیزهایی که یاد گرفتم این بود که ما, جامعه کوچکی هستیم که تا زمانی که همه با هم هم فکر و هم دلیم برای هم به به و چه چه میکنیم. مثل بحث هم جنس بازی که پیمانه مطرح کرد و همه نظرات مخالفمون رو ارائه کردیم. هیچ کس هم نظر مخالف برامون نذاشت و موضوع رو هیچکدام از دید یک هم جنس باز یا هم جنس گرا بررسی نکردیم. احتمالا همگی هم به این نتیجه رسیدیدم که به به چقدر ما خوب موضوع رو تحلیل کردیم و چقدر روشنفکر هستیم. اما در این یکی بحث چند نفری مخالف بودند و چند نفری موافق. از هیچ راهی برای کوبیدن هم دیگر و لطمه زدن به افکار و احساسات هم کوتاهی نکردیم. هر دو طرف رو میگم. هیچ کدوم مستثنی نبودیم. همدیگر رو مغرور,ازخودراضی,کوتاه بین, سطحی, بدون منطق,بی فکر, فرصت طلب و..... خطاب کردیم. به این نتیجه رسیدم که وقتی مخالف هستم بدون هیچ ردپایی بحث رو ترک کنم و به قول پیمانه اینقدر انرژی از خودم و دیگران نگیریم. از همگی کسانی که باعث کدورتشون شدم معذرت میخوام.

     
  • At 11/19/2008 11:10:00 AM , Anonymous Anonymous said...

    ميگم با عرض معذرت من تازه كامنت هارو خوندم. ميخواستم بگم هموني كه ساسان ميگه :)

     
  • At 11/19/2008 11:21:00 AM , Blogger تولدی دیگر said...

    افروز عزیزم
    منم مثل تو موضوع رو همین جوری دیدم. یعنی دیدم که چطور یه جمع از آدمهای مثبت و روشنفکر نمی تونند نظرات همدیگه رو تحمل کنند و از اون بدتر حتی نظرات همدیگه رو نمی شنوند. ولی افروز جان برعکس تو من فکر می کنم که به جای خالی کردن صحنه باید یاد بگیرم که نظرات دیگران رو هم بشنوم و همونطور که قبلا هم گفتم سهم خودم رو انجام بدم. وبلاگ من که جای خیلی کوچیکیه ولی حتی این جای ناقابل هم می تونه یه شروع باشه واسه تمرین.
    در ضمن اینکه این جوری نبود که من نخواسته باشم که کسی دیگه نظر نده. من همیشه منتظر شنیدن نظرات همه هستم و از همه هم ممنونم بابت نظرات و کامنت هایی که می گذارند. بنابراین با وبلاگ من قهر نکن و نظراتت رو بگو

     
  • At 11/19/2008 11:27:00 AM , Anonymous Anonymous said...

    سلام !افروز جان جمله زيبايي نوشته بودي
    "وقتی مخالف هستم بدون هیچ ردپایی بحث رو ترک کنم و به قول پیمانه اینقدر انرژی از خودم و دیگران نگیری".عليرغم اينكه تمام كامنت ها رو خوندم به خاطر اينكه سالهاست جمله تو رو آويزه گوشم كردم منهم سعي كردم بدون هيچ ردپايي اصلا تو بحث شركت نكنم.مي تونيد منو ترسو خطاب كنيد.:)

     
  • At 11/19/2008 11:50:00 AM , Blogger Afrooz said...

    Hodaye aziz
    fekr nakonam in tarsoo boodan bashe. in ayande negarist. dar har hal to neshoon dadi ke az man yeki ba tajrobe tari.

     
  • At 11/19/2008 12:49:00 PM , Anonymous Anonymous said...

    بنظر من بحث و گفتگو اگر نتيجه اش
    فهميدن ديگران و فهميده شدن خودت بشه، خيلی باارزشه و بعدش آدم احساس خوبی داره. احساس بزرگتر شدن، وسيعتر شدن. اينجوری با کمک ديگران ميتونی افق ديد وسيعتری پيدا کنی .ه
    دليلی هم نداره در آخر نظرات آدمها يکی باشه، چون اونوقت بايد نتيجه گرفت که آدمها
    مثل پيازچه ها کپی هم هستند.ه

    نقطه ی مقابلش اينه که اگر گفتگو، تکرار حرف خودت واصرار طرف مقابل برای درست بودن نظرش باشه،
    موافقم که جز اتلاف وقت و انرژی
    چيز ديگری نيست.
    و شايد اولين فدمش اين باشه که به نظری که مطابق نظر ما نيست، نگيم مخالف، بگيم متفاوت.ه

     
  • At 11/19/2008 08:21:00 PM , Anonymous Anonymous said...

    من هم فكر مي كنم گرفتن حق ديگران براي جبران ضايعه اي كه براي اشخاص ديگر پيش آمده را هكار درستي نيست صرفنظر از اينكه اين شخص چقدر آسيب ديده ..ضمنا من به پست هم جنس بازي دير رسيدم و گرنه حتما ازشون دفاع ميكردم !!ا

     
  • At 11/19/2008 08:48:00 PM , Anonymous Anonymous said...

    salam
    @ peymaneh:
    che bekhaim che nakhaim, nemitunim naghshe hokoomat ro nadide begirim.
    man mikhastam ino behetoon neshoon bedam ke adame modiriate sahih baes shode beine edei tafraghe biofte.
    vaghti man bekham jayi estekhdam besham, vali farde digei to olaviat bashe, age bekham daneshgaah beram, farde digei to olaviat bashe, az nazare man masooliate man tamoom shadas.
    che khoob bood mizashtan har kas khodesh masoolat va vazifasho anjaam bede, na be zooro hagh koshi.


    kash in vasat khanevade shohada va jaanbaaz dar moghabele in bi edalati ba baghie mardom hamrah mishodan, va khadamate digei az dolat mikhastan, ta injoor soetafahom be vojood nayad.
    be har hal harfe una bishtar kharidar dare!!!

    har kasi too jame'e nesbat be baghie mardom masooliat va vazifei dare. hala az har gheshro khanevadeo tabaghe ejtemai ke bashe.
    vazife man komak kardan be khanevade shohada va jaanbaaz boode, vazife una ham defa az hagho hoghooghe man.
    va moteasefaneh hokoomat nazashte in masale ravand tabie khodesh ro tei kone, va toosh dast kari karde.

     
  • At 11/19/2008 09:23:00 PM , Anonymous Anonymous said...

    سلام
    با اجازه پیمانه میخوام یه چیزی بگم که ممکنه ربط مستقیمی به موضوع پستش نداشته باشه ولی بی ربط هم نیست و هر چی فکر میکنم نمی تونم از گفتنش منصرف بشم. و اون هم به قول افروز جان، شهروند درجه دو بودنه. طی چند سال اخیر تجربه های بسیار تلخی داشتم که رسما دیدم دولت من برای وجود من هیچ ارزشی قائل نیست. مثلا چند سال پیش یه دزد مقدار قابل توجهی پول از من برد. بعد از مدتی هم دستگیر شد ولی دادگاه هیچ اقدامی نکرد تا اموال من و مال باخته های دیگر رو پس بگیره. و بعد از یک سال خواهر آقا دزده از ما خواست با گرفتن نصف پول رضایت بدیم اون بیاد بیرون. اینکه به چه دلیل مجبور شدم قصه اش مفصله ولی باور کن جلوی خود قاضی نصف پول رو گرفتم و رضایت دادم. و اون هم انگار داره کار روتین و روزانه اش رو انجام می ده. بعد ها داشتیم واسه یکی از خانواده های همسرم که تو این کاراست درد دل می کردیم صراحتا گفت اگر شوهرت شاکی بود و کارت جانبازی باباش رو نشون می داد کارش راه میفتاد. مریم جون خودش جایی اشاره می کنه که جانباز بودن پدرش در فامیل فراموش شده اون هم تا وقتی که یکی واسش مشکلی پیش نیاد اگه اشتباه نکنم منظورش همینه.
    مریم جان باور کن اگر همین الان اتفاقی بیافته که حس کنم دولت من برای من ارزشی قائله و یا اینکه کاری می تونم انجام بدم از مهاجرت منصرف میشم.

     
  • At 11/20/2008 03:16:00 AM , Anonymous Anonymous said...

    Chon bahse post "Hamjensgaraha" pish oumad, be nazare man oun chizi ke Peymaneh esmesho tabligh migozare , chizi nist joz amouzesh jame be ehteram gozashtan be tavothast , be in shekl tashanoj ro az jameashoon door mikonan. Mesle madari ke ba arzesh gharar dadan hame farzandanesh beyneshoon eshgh tarvij mide va na ba sarkob kardan oun bachei ke darskhoon nist ya.... baes mishe ke beyne bacheha dava va hasoodi pish biad.

     
  • At 11/20/2008 04:38:00 AM , Anonymous Anonymous said...

    عرض سلام به همه انگار دوباره دیر رسیدم و کلی کامنت نخونده!!!
    به همه عزیزان:
    من هم مثل همه شما از تمام بی عدالتیها خبر دارم و متاسف میشم و به سرم اومده.باز هم می گم که ای کاش نگفته بودم که پدرم جانبازه شاید این بحث رونده دیگه ای(بهتری) داشت.چون همه شما فکر میکنید که حتما از تمام امکاناتی که دولت داره میده استفاده میکنی پس حرف ما رو نمیفهمی...ولی امیدوارم که درک کنید و بپذیرید که من هم جدا از بقیه نیستم و همه اینها مشکلات من هم هست و شاید بیشتر از شما!!!!من دوست داشتم و میدونم که نظر اصلی پیمانه هم این بود که جدا از همه عوامل مقصر در این مسئله، ما هرکدوم به تنهایی چقدر خودمون رو توی این ماجرا دخالت میدیم.
    توی تمام بحثها،مخصوصا بحثهایی که به خود افراد(و نه نظرات)کشیده شد!!شاید چون منو از همون حق خورها میدیدند!!اکثرا نقشی برای خودشون قائل نیستند.عزیزان، من به عنوان یه مخالف(در خیلی از موارد خصوصا سهمیه دانشگاه)سعی کردم موضوع رو از زاویه دیگری،که ظاهرا خیلی هم مورد پسند دیگران نبود،نگاه کنم.و میبینم توی زندگیمون واقعا خیلی هم سعی نمیکنیم، وقت قضاوت، خودمون رو در بطن مشکل قرار بدیم و به جای دیگران.

    من هم با همه حرفهایی که میزنید کاملا موافقم،بدون کم و کاست. ولی این حرفها حرف هر روزه ماست و میبینیم که چیزی که بهتر نشده هیچ،روز به روز بدتر و بدتر میشه(نقش همه در زندگی ما،به غیر از خودمون!)سوال خیلی اساسی و فیلسوفانه:پس نقش خودمون توی این زندگی چیه؟ اینجاست که ما پررنگ میشیم و همه اون عوامل که مانع ما هستند کمرنگ تر.من میخواستم این بحث این شکلی پیش بره.یه ذره(هر چند که امکانه حسش تقریبا صفره چون واقعی لمس نمیشه)زندگی هامون رو به جای زندگی این قشر قرار بدیم و بینیم آیا واقعا با زندگی عادی و طبیعی ما متفاوت نیست؟وآیا برای یک مقایسه عادلانه،لازم نیست که دو طرف مقایسه در یک حد و اندازه و فرم وشرایط یکسان باشند تا نتیجه مقایسه قابل قبول باشه؟پس این خلاً تفاوت باید پر بشه.نظر من اینه،اما با پیشنهادهای بعذا تند خیلیها موافق نیستم.(مدرسه جدا،دانشگاه جدا،مادیات و...)و همچنین با نظر ویژه دولت هم در بعضیی موارد صد در صد مخالفم.من میگم این امتیازات و.. جای اون خلا رو به هیچ عنوان پر نمیکنه،که هیچ ایجاد تنفر هم میکنه!!کما اینکه چون من هم جزو این خانواده ها بودم،اصلا به نظرم توجه نشد،اون نفرت باعث قاطی شدن موضوع شد و همه فکر کردن من دارم از سهمیه دفاع میکنم در صورتی که من از پر شدن اون خلا دفاع میکردم.از استعدادی که به دلایل زیادی تلف میشه از لیاقت و شایستگی که به دلیل تنفر ندیده گرفته میشه و..و..و
    سمیرا جان باز هم اشتباه فکر کردی!!من گفتم جانباز بودن پدرم برامون فرامش شدست به دلیل اینکه همه پذیرفتیم امری ست که پیش اومده ونه با عنوان جانباز بلکه با عنوان فردی که عضوی رو از دست داده، باهاش کنار اومدیم و اگر گفتم،تا زمانی که براش مشکلی پیش نیومده،منظورم شدت پیدا کردن بیماری خودشون بود،نه استفاده از کارت جانبازی برای رفع گرفتاری!!!
    اتفاقا من هم با مهاجرت تا حدودی موافقم.به دلیل اینکه معتقدم انسان یک بار زندگی میکنه و باید اونجوری که فکر میکنه از تمام نیرو و قواش برای زندگی دلخواه استفاده کنه،شاید این زندگی جایی غیر از اینجاست و با شرایط دلخواه نه آزار دهنده(تلاش برای زندگی خودم).ولی اگر به فکر کشورم هم هستم و شکوفای و پیشرفتش برام مهمه این دیگه با رفتن من از اینجا حل نمیشه و اینجاست که برای شاید راضی کردن خودم یا توجیهی برای دیگران،پای موانع وسط کشیده میشه (دولت،حکومت،کشوری که هیچوقت درست نمیشه پس چرا من خودمو فدا کنم،مردمیکه سلطه پذیرند منه تنها کاری ازم بر نمیاد)،وهزاران دلیل درست و منطقی
    واینجا کسانی قابل ستایش میشند که خانم افروز گفت برای عقیده شون جون دادند اونها عاشق واقعی هستند(به نظر من)با اینکه میدونستند شاید فایده نداره ولی چون عقیده شون بود حاضر شدند جون بدند برای مردمی که شاید)اکثرا،در مملکت ما) حتی لعن و نفرینشون میکنند
    سمیرا جان فکر میکنی دولت چقدر برای همین خانواده های به ظاهر درجه یک ارزش قائله؟عزیزم همه اینها یک شعار و سر وصدا بیشتر نیست!از این شهروندان به قول شما درجه یک هم کسانی که باهاشون هماهنگ هستند، با ارزشند.عزیزم کسانی که میبینی در امتیاز و سهمیه وچه و چه غرقند به راحتی درجه جانبازی برای خودشون درست کردند،بخشنامه های سهمیه ای صادر کردند و حسابی ازش استفاده کردند وگرنه اونجوری هم که شما فکر میکنید نیست
    سمیرای نازنین،حق گرفتنی ست،تو باید ارزش خودت رو به دولت تحمیل کنی وگر نه اون تا ابد به ارزش دادن به بی لیاقتها ادامه میده،و قطعا بی لیاقتها نمی تونند،و نمیخوان که باارزشها رو در کنار خودشون ببینند،چون بی لیاقتی خودشون آشکار میشه!!!

    "روز به روز به همراه زندگی"عزیز
    خوشحالم که انسانه بزرگواری مثل شما رو شناختم.به نظرم اگر انسانی با تمام مخالفتی که با یک موضوع داره بتونه اینقدر سعه صدر داشته باشه که تمام قوای مخالف رو یک طرف بذاره و راجع به نکات مثبتش جستجو کنه،انسان توانا و با شهامتی ست.قابل تحسین هستید.بهتون حسودیم شد!!!در مورد نوشته دومتون هم کاملا موافقم و به همین دلیل یه جایی سعی کردم بحث رو ادامه ندم،که باز هم جواب سر بالا تلقی شد.نظراته متفاوته که باعث پیشرفت میشه،موافقها که همیشه یک ایده دارند وهمیشه همون میمونه و تکامل پیدا نمیکنه.
    موفق باشید.
    پیمانه جان از تو هم ممنون عزیزم.

     

Post a Comment

Subscribe to Post Comments [Atom]

<< Home