تولدی دیگر

Wednesday, November 05, 2008

خدا به من رحم کرد:)

دیروز توی شرکت با همکارا در مورد مسئله گی ها و لزبین ها صحبت می کردیم. و اینکه چقدر آدمها و جامعه می تونند این مسئله رو بپذیرند. دوست داشتن نظر منو هم به عنوان یه مهاجر بدونند. اونم مهاجری از میدل ایست. بهشون گفتم که من در مجموع خیلی از اینکه اینجا اینقدر در مورد مسئله همجنس بازی تبلیغ میشه و سعی میکنند که به زور موجهش کنند خوشم نمیاد.

براشون توضیح دادم که من خودم دختری بودم که به دلیل سادگی ذاتی که داشتم و اینکه توی دنیای ورزش بودم و همه وقت آزادم توی محیط های ورزشی می گذشت خیلی حالت دخترانه نداشتم. راستش اینو به اونها نگفتم ولی الان که دارم این مطلب رو می نویسم بهش رسیدم. اینکه به همین دلیل از جمع دخترا فراری بودم، تفاوتهامو باهاشون میدیدم و خوب ازش فرار می کردم. یادمه هر موقع مهمونی بود و مردا نشسته بودند و بحث سیاسی می کردند و زنها و دخترا در مورد مسائل زنانه – از آرایش مو گرفته تا مد روز و پختن غذا – من همیشه توی جمع مردا بودم و از بحث های اونها لذت می بردم.

شاید اگه من توی این جامعه بزرگ شده بودم دچار سردرگمی میشدم و به سادگی به این نتیجه میرسیدم که من لزبین هستم. یعنی اینجا اونقدر در این مورد تبلیغ میشه که خیلی ها از روی سردرگمی همجنس باز میشن. بارها توی فیلم ها نشون داده که مثلا دختره به دلیل اینکه لباسهای ساده می پوشه و دنبال آرایش نیست با خودش میگه نکنه که من لزبین هستم و یا برعکسش پسری که مهربون هست و کمی از هم جنس های خودش ملایم تر هست پیش خودش فکر می کنه پس من حتما گی هستم. اول به این نتیجه میرسن و بعد سعی می کنند که حالا تمایل به همجنس رو تو خودشون به وجود بیارند.

راستش من اون موقع ها که بسکتبال بازی می کردم یکی از کمک مربی ها و پیش کسوت های تیممون سرور روانی پور بود – خواهر منیرو روانی پور نویسنده- ( من اون موقع 14-15 ساله بودم و اون بیچاره ای که میگم پیشکسوت 27-28 ساله) من اونقدر این سرور رو دوست داشتم که شاید اگه اینجا توی کانادا و با این فرهنگ بودم به راحتی دوست داشتن شدیدم رو نسبت به سرور با عشق به هم جنس اشتباه می گرفتم و می گفتم که نه دیگه خودشه و من حتما لزبین هستم(البته کی این دختر ماه رو دوست نداشت).

همه اینها باعث میشه که آدمها به سمت همجنس بازی هدایت بشن. در واقع مدیای اینجا و هالیوود یه جورایی آدمها رو داره با سرعت نور به این سمت میرونه. نمی تونم دلیل پنهان پشتش رو تجزیه و تحلیل کنم.

البته همه این صحبت ها رو توی شرکت نکردم و فقط یه کلیت از موضوع رو گفتم ولی براشون خیلی جالب بود. می گفتن که تا به حال به موضوع از این زاویه نگاه نکرده بودند و اینکه حالا که بررسی می کنند می بینند که آره آدمها چقدر راحت در این موارد سردرگم میشن.

برای نسل بچه هامون خیلی نگرانم. نقش پدر و مادر در شکل گیری احساسات اینچنینی خیلی موثر هست. بچه ها باید جنس خودشون رو بشناسند و به اینکه به این جنس تعلق دارند راضی و خوشنود باشند. و نقش من مادر و یا پدر خیلی حساس هست. باید مراقب بود که نه از اینور بام افتاد و نه از اونور بام.

Labels:

6 Comments:

  • At 11/05/2008 12:42:00 PM , Blogger Afrooz said...

    نمیدونم تا حالا این مطلب رو بهتون گفتم یا نه! (میگن آدم پیر که میشه کم حافظه هم میشه راست میگن)! من توی بخش منتال هلت کار میکنم شاید بشه بهش گفت سلامت روح و روان. اینجا هم دقیقا مثل ایران مردم ترجیح میدن اگر کسی توی فامیلشون مشکل روانی داره قائم کنن. چیزی که همکارهای من سعی میکنن از بین ببرن تا دولت بتونه با مشکلات واقعی افراد آشنا بشه. اینو گفتم که بتونم این مطلب بعدیمو بگم. مدیر موسسه ما هرجا که برای سخنرانی دعوت میشه میگه: "توی دنیای امروز عنوان کردن این که همجنس گرا هستی خیلی راحتتر از این هست که بگی مشکل روانی داری. درصورتی که همجنس گرا بودن در اکثر موارد بیماری حساب نمیشه و فقط یک میل شخصی است ولی مشکل روانی داشتن یک بیماری به حساب میاد و نباید از داشتنش خجالت کشید یا ترسید. باید عنوانش کرد و مداواش کرد." حرف درستی هم میزنه ولی به قول پیمانه اینقدر که تبلیغات زیبا و قشنگ در مورد همجنس گرایی هست در مورد مشکلات روانی نه تنها نیست بلکه صدبرابر تبلیغات منفی داره.

     
  • At 11/05/2008 12:54:00 PM , Anonymous Anonymous said...

    اين مطالبی که شماها گفتين جالب بود. من بهش فکر نکرده بودم.ه
    يعنی همجنس گرايی يک ويژگی فيزيولوژيک بدن نيست؟

     
  • At 11/06/2008 02:10:00 AM , Anonymous Anonymous said...

    در مورد نقش تبلیغات به نکته ظریف و جالبی اشاره کردین، اینکه در معرض مداوم تبلیغات بودن یک جورهایی توهم بوجود می آورد

     
  • At 11/06/2008 07:07:00 AM , Anonymous Anonymous said...

    Che tablighati? Mishe azash mesal biari? Masalan beyne barnamehaye telvision pakhsh mishe? Be dar o divarha poster mizanan ke cheghadr khoobe ? Aya amari dari ke neshoon bede tedad hamjensbazha to kodoom keshvare donya bishtare? Aya to Iran ke be ghole to tabligh nemikonan hamjensbaz vojood nadare?
    Merci az tozihet
    Shahram az Abadeh

     
  • At 11/06/2008 07:09:00 AM , Anonymous Anonymous said...

    Che tablighati? Mishe azash mesal biari? Masalan beyne barnamehaye telvision pakhsh mishe? Be dar o divarha poster mizanan ke cheghadr khoobe ? Aya amari dari ke neshoon bede tedad hamjensbazha to kodoom keshvare donya bishtare? Aya to Iran ke be ghole to tabligh nemikonan hamjensbaz vojood nadare?
    Merci az tozihet
    Shahram az Abadeh

     
  • At 11/06/2008 07:21:00 AM , Anonymous Anonymous said...

    سلام پیمانه جونم.خوبی؟چقدر عقب موندم.برم یکی یکی پستهات رو بخونم.خودت خوبی؟نی نی ها خوبن؟راجع به مسئله همجنس بازها راستش برای من هیچموقع این مسئله عادی نخواهد شد.نمیدونم چرا اصلا نمیتونم درکشون کنم.به نظر من هم کاملا یه میل شخصیه.الان که فکر میکنم و با خوندن این پست تو به خودم میگم خدا به من هم رحم کرد .آخه منم هیچوقت اسباب بازیهای دخترونم رو دوست نداشتم تا دلت خواد تفنگ و لباس کابوی و موتور و هواپیما داشتم
    بعد از ازدواج هم بر عکس همه دخترا که تا شوهر میکردن فوری کفشهای پاشنه ده سانتی و شال و مانتو مجلسی و .. میپوشیدن من همش شلوار جین و کفش ورزشی داشتم.برای همین عین فنر عوض راه رفتن،هی میپرم.تازه دارم یاد میگیرم چطوری دامن تنگ بپوشم با کفش پاشنه 5 سانتی :دی

     

Post a Comment

Subscribe to Post Comments [Atom]

<< Home