آخ جون خربزه
یادتونه که قبلا چقدر خوشحال بودم که کباب برگ فروشگاه زمانی رو کشف کردم؟ خبر جدید اینکه پیمانه شکمو دو تا خوراکی لذیذ دیگه رو هم توی این بحران حاملگی و مهمتر از همه توی این غربت کشف کرده. اولیش خربزه است. آره واقعا خربزه واقعی. چند روز پیش محمد که برای خرید به فروشگاه ایرانی ها رفته بود با یه میوه خیلی بد شکل و عجیب غریب برگشت. اونقدر زشت بود که من اصلا دلم نمیامد حتی امتحانش کنم. شکلش مثل این موجودات عجیب غریب دریایی بود. خلاصه با کلی اکراه و فقط برای اینکه توی ذوق شوهر جانم نزده باشم بریدمش و پیش خودم فکر کردم فوقش اگه خوشم نیامد حاملگی رو بهانه می کنم و یه جورایی از زیرش در میرم. ولی جای همه شما خالی این موجود بدترکیب مثل اردک زشت یه قوی زیبا از کار درامد. یه خربزه واقعا لذیذ. فقط خدا میدونه که توی این دوران حاملگی من چند بار دلم خربزه خواسته و بعد به خودم گفتم آخه دختر جان اینور دنیا خربزه کجا بود. جالبیش به اینه که خربزه اش یه خربزه مشهدی حسابی بود شیرین و ترد و خوشمزه. خلاصه کسایی که میرید سوپرهای ایرانی خریدی می کنید، اگه با این موجود زشت روبه روشدید درنگ نکنید و بخرید.
خوراکی دومی داستان داره. من همیشه هروقت اسمارتیز میدیدم یاد یه خاطره از سه سالگیم میافتم. یادمه که خونه مادر بزرگم هستم ( آخ مادر جان یهو چقدر دلم براتون تنگ شد. یاد اون خونه با صفا به خیر) آره و با بچه های فامیل داریم بازی می کنیم. توی دستای هر کدوممون یه بسته اسمارتیز هست. ازاون اسمارتیز استوانه ای شکل ها ولی بزرگش، اونهایی که قطرش دو برابر معمولی ها بود. خلاصه اینکه همیشه موقع اسمارتیز خوردن طعم اون دوران بچگی یادم میاد. یه طعم خاصی داشت. انگاری کاکائوش خالص تر بود. خلاصه اینکه این پیمانه خانم شکمو سالهاست که دربدر اون اسمارتیزست. ایران که بودم هرجاکه یه فروشگاه ژیگول شکلات فروشی میدیم سریع میرفتم و اسمارتیزهاشو امتحان میکردم. چه پولهایی که واسه این اسمارتیز ها نداده بودم. اینجا هم که آمدم چند باری اسمارتیز گرفتم ولی هیچ کدوم نشد که نشد. اونقدری که اصلا اسمارتیز رو با خاطرش بوسیدم و کنار گذاشتم. تا اینکه چند روز پیش M&M قهوه ای رو کشف کردم. قبلا M&M های دیگه رو امتحان کرده بودم ولی این اولین بار بود که قهوه ایش رو می خوردم. باربد داشت میخورد و منم یکی امتحان کردم. باورم نمیشد. همون طعم لذیذ به همراه همه خاطرات بچگی، بوی خونه مادر، حس و حال بازی با بچه های فامیل.
اینقدر این دو خوراکی توی این غربت بهم مزه داد که دلم نیامد در موردشون ننویسم.
Labels: پیمانه شکمو, حاملگی
5 Comments:
At 11/10/2008 08:58:00 AM ,
Anonymous said...
نوش جان.
حتما بايد اين خربزه ی عجيب الخلقه رو امتحان کنم چون منهم ار مخلصين خربزه هستم.
At 11/10/2008 09:49:00 AM ,
Anonymous said...
آخی دوست جونم رفته اونجا مثل ندید بدید ها شده
(((:
به هر حال تا حامله هستی و بهانه برای خوردن داری تا می تونی بخور که دیگه بعدش از این خبر ها نیست هاااااااا
نوش جان
:)
At 11/10/2008 09:50:00 AM ,
تولدی دیگر said...
مریم جان واقعا راست میگی. آدم تا ایران هست نمی فهمه که چه چیزایی رو داره. تازه این ندید بدیدی فقط برای خوراکی نیست خوراکی آخرینه توی رده بندی
At 11/10/2008 11:06:00 AM ,
Anonymous said...
ای شیکموووووو
نمیدونم چرا یدفعه دلم کیت کت خواست .از همون قدیمیا که به قول تو انگار کاکائوش فرق داره با امروزیها.
At 11/10/2008 01:55:00 PM ,
Anonymous said...
نوش جان خانومي. منم اين ام اند ام ها رو خيلي دوست دارم و متاسفانه يه قندون دارم كه توش هميشه پره از ايناست و منم راه ميرم و مشت مشت ميخورم.
Post a Comment
Subscribe to Post Comments [Atom]
<< Home