تولدی دیگر

Friday, November 21, 2008

کابوس

وقتی کابوس میبینید شبا چی کار می کنید. وقتی که دوباره چشماتون رو میبندید و همون صحنه های وحشتناک جلوی چشمتون رژه میرن؟

اولین کابوسی که من ازش خاطره دارم برمی گرده به وقتی که کلاس سوم ابتدایی بودم. الان واستون میگم که چرا اینقدر خوب یادمه. آخه مصادف بود با چند تا موضوع دیگه. اولیش مسافرت ناخواسته مامان بابا بود و اینکه من و سیامک خونه مادربزرگ نازنیم بودیم. دومیش هم اینکه مصادف بود با اکران کارتن دوست داشتنی من، سیندرلا. یادمه که توی یکی از سینماهای خیابون زند اکران شده بود. همون که ته یه پاساژ هست و همیشه کارتن ها رو اکران می کرد. اگه یادم نرفته باشه اسمش سینما قیام یا پیام بود.

یادمه که شب با کابوس خیلی ترسناکی بیدار شدم و حسابی ترسیده بودم. اون شب خاله زهره هم اونجا بود. بهم گفت که وقتی که با کابوس بیدار میشی به چیزایی خوب فکر کن. چشماتو ببند و صحنه های قشنگ رو پیش چشمت تصور کن.

از اون شب شد که صحنه رقص سیندرلا با پسر شاهزاده، به همراه آهنگ داری – را – را ( موزیک متن صحنه رقص)، همراه شبهای کابوس زده من شد. جالبه که چقدر این تکنیک موثر واقع شد. از اون شب سالها می گذره و من هنوزم که هنوزه کابوسهامو با همین صحنه زیبا به عقب میرونم. دیشب دوباره کابوس خیلی بدی دیدم. اونقدری که می ترسیدم که دوباره بخوابم. سیندرلای نازنینم بازم به کمکم آمد و با اون رقص زیبا و پر آرامشش خواب رو به چشمام برگردوند.

شاید باورتون نشه که من هنوزم که هنوزه این کارتن رو عاشقانه دوست دارم واز دیدنش لذت میبرم. آخرین بار سه سال پیش دیدمش و اگه بازم فرصتی بشه دوست دارم که ببینمش.

Labels:

18 Comments:

  • At 11/21/2008 08:27:00 AM , Anonymous Anonymous said...

    چيزهايی که توی بچگی ياد بگيريم و همه ی عمر بکارمون بياد، چقدر خوبه.ه

    حالا خانومی که بياد دوباره باهاش ميری توی دنيای پرنسس ها و تا چند سالی باهمديگه از کارتونهاشون کيف ميکنین

     
  • At 11/21/2008 09:14:00 AM , Blogger Afrooz said...

    یک ظرف پر میوه,یک باغ پرگل
    پرواز پروانه, آواز بلبل
    روی موج دریا تصویر ماه, تصویر آهوی گم کرده راه.

    این شعرو فیلمش رو یادتونه؟ اشکها و لبخندها ویا در اصل آوای موسیقی. خانم ماریا هم همین رو به بچه ها یاد میداد.

     
  • At 11/21/2008 09:18:00 AM , Blogger تولدی دیگر said...

    آره راست میگی. افروز اونم فیلم خاطره انگیزی هست.

     
  • At 11/21/2008 09:44:00 AM , Anonymous Anonymous said...

    افروز جان

    برعکس گفتی

    يک باغ پرميوه، يک دشت پر گل

    :)
    ;)
    از طرف خانم مته به خشخاش

     
  • At 11/21/2008 12:06:00 PM , Anonymous Anonymous said...

    آره جالبه که آدم کابوسهای بچگیش همیشه به یادش می مونه و همین طور اون ترس و وحشتی که در اون زمان خاص داشته، داشتم به این فکر می کردم که اگه آدم همه خاطراتش با این جزییات به یادش
    می موند زیاد هم خوب نبود
    (:
    من که این مدت اینقدر سیندرلا رو با آوا دیدم که دیگه همه رو از حفظ شدم .حالا تو هم این دختره نازنازی که بیاد دیگه دعواست که سیندرلا و باربی ببینین یا بتمن و نینجا
    :)))

     
  • At 11/21/2008 02:19:00 PM , Anonymous Anonymous said...

    آخ منم عاشق سيندرلا هستم با اون لباس خوشگلش. خوب تكنيكي بهت ياد داده ها خاله زهره.

     
  • At 11/21/2008 06:49:00 PM , Anonymous Anonymous said...

    http://www.koodakan.org/Cnslt/magh/m05.htm

     
  • At 11/21/2008 08:52:00 PM , Anonymous Anonymous said...

    مریم جون تو خیلی خوشبختی چون حفظ بودن کارتون سیندرلا به مراتب از حفظ بودن اسپایدر من بهتره.
    در ضمن پیمانه جون گوش شیطون کر ما قراره پنج شنبه دور هم جمع بشیم. اخبار و عکسهای خبری این نشست بزرگ متعاقبابه سمع و نظرت میرسه...ایشالا دیگه هیچ وقت کابوس نبینی.

     
  • At 11/22/2008 07:04:00 AM , Anonymous Anonymous said...

    آره گوش شيطون كر، چشم شيطون كور ما قرار 5شنبه خونه ما جمع بشيم. جاي تو رو هم سبز مي كنيم.
    تازه من هنوزم گاهي يه كابوس تكراري مي بينم و اعتراف مي كنم كه تعداد كابوسهايي كه تو بزرگي ديدم از دوران كودكيم بيشتره اميدوارم هميشه در آرامش باشي و هميشه خوابهاي خوب ببيني.

     
  • At 11/23/2008 12:30:00 AM , Anonymous Anonymous said...

    دوست جونم یه سر بیا وبلاگ من . با عرض معذرت که عجله داشتم برات ننوشتم ....

     
  • At 11/24/2008 03:13:00 AM , Anonymous Anonymous said...

    پیمانه جان کجایی عزیزم . خوبی ؟ مشکلی نداری عزیزم ؟ اوضاع و احوال ؟

     
  • At 11/25/2008 12:23:00 PM , Anonymous Anonymous said...

    من هم گاهی اوقات کابوس میبینم. کابوسهای من هم به مرور زمان و بسته به شرایط تغییر کرده اند. الان دیگه کابوسهام مربوط میشه به اعضای
    خانواده سه نفریمون
    من هم این کارتون سیندرلا رو خیلی دوست داشتم. ولی اولین بار که به سینما رفتم فیلمی بود به اسم "دزدان ماه" انقدر از اون فیلم خوشم اومد که خیلی دوست دارم دوباره ببینمش

     
  • At 11/26/2008 08:03:00 AM , Blogger Afrooz said...

    kojayee madare bacheha? nakone zayeman zoodras dashti? yek khabari az khodet inja bezar!

     
  • At 11/27/2008 03:07:00 AM , Anonymous Anonymous said...

    پیمانه جرا خبری ازت نیست ؟ خوبی تو ؟ نگرانتم .....0

     
  • At 11/27/2008 07:08:00 AM , Anonymous Anonymous said...

    سلام پیمانه جون.خوبی؟ایشالله که سرت به شادی گرم باشه و گرفتار خرید ها و تدارک سفرتون باشی.

     
  • At 11/27/2008 10:32:00 AM , Anonymous Anonymous said...

    جهت اطلاع همه دوستان
    پيمانه حالش خوبه، فقط سر کار شديدا مشغوله و بهمين دليل کمی دچار بي ادبی وبلاگی شده.

    پيمانه جون ببخشيد که بجای تو جواب دادم.ولی فکر کردم که همه، مثل من نگرانت ميشن.
    خصوصا بدليل شرايط خاص شما.

     
  • At 11/28/2008 03:45:00 AM , Anonymous Anonymous said...

    وب نظري در مورد سيندرلا ندارم چون به نظرم دوران كودكي بهترين دوران زندگي آدمه كه خاطراتش هميشه شيرينه حتي اگه فيلم دراكولا ديده باشي.
    متاسفانه منم يه مدت هر شب كابوس مي بينم.شايد چون ذهنم خيلي درگيره.حالا توام اگه كابوسات سريالي شد مثل من .موقع خواب لامپا رو خاموش نكن.تلويزيونم رو تايمر بذار.اينم يه توصيه شديدا روانكاوانه!!!!!!!!!

     
  • At 11/28/2008 11:55:00 PM , Blogger تولدی دیگر said...

    دوستای گلم ببخشید که نبودم و حسابی نگرانتون کردم. توی شرکت حسابی گرفتار بودم و اصلا نمیشد که بیام و سر بزنم.
    پریسا جان ممنون از اطلاع رسانیت.
    در ضمن نی نی قرص و محکم سرجاش نشسته و اگه چشش نکنم، خدا رو شکر فعلا از آمدنش خبری نیست.

     

Post a Comment

Subscribe to Post Comments [Atom]

<< Home