تولدی دیگر

Monday, December 01, 2008

چه کنم با پسرم؟

روز شنبه دیگه مطمئن شدیم که پسرکم میدونه که من یه نی نی تو شکمم دارم. جریان این بود که دخترکم چند روزی هست که خیلی شلوغ بازی درمیاره و به قول یکی از همکارام رقص پا میکنه. اونقدر این وروجک لگد های پشت سرهم میزنه که گاهی اوقات دلم آشوب میشه. حرکتش توی شکمم هم کاملا محسوسه ووقتی از یه طرف به طرف دیگه غوطه می خوره کاملا می تونی ببینیش. خلاصه اینکه شنبه شب دخترک باز شروع کرده بود به پایکوبی. باربد مشغول دیدن تلوزیون بود. به محمد گفتم ببین داره چه کار می کنه. محمد دستش رو گذاشت روی شکمم تا مثلا نی نی رو نوازش کنه. یه دفعه نمی دونم باربدم چطوری در حین تلوزیون دیدن متوجه موضوع شد که سریع خودش رو به ما رسوند، دست محمد رو کنار زد و شروع کرد به مشت زدن به شکم من. اونقدر عصبانی بود که اصلا نمیشد با آقا حرف زد. سعی کردم که بغلش کنم ولی اصلا نگذاشت و بعد هم رفت و روی زمین خوابید و سرش رو گذاشت روی دستاش. اونقدر با مظلومیت اینکار رو کرد که جیگرم آتیش گرفته بود. تا آخر شب هم با من و باباش سر سنگین بود و کاملا دلشکستگی اش معلوم بود.

خیلی غصه خوردم. همش خودم رو جای اون می گذارم که داره پیش خودش فکر میکنه که من فقط چند ساعتی مامان رو می بینم ولی نی نی تمام شبانه روز پیش مامان هست.

خیلی خیلی نگران پسرکم هستم. دلم نمی خواد که اینقدر عذاب بکشه. تازه هنوزی که نی نی در کار نیست. نمی دونم وقتی که به دنیا آمد چی کار کنم. هر چقدر هم که سعی کنم که دور و ور نی نی نرم بازم باید سه ساعتی یه بار بغلش کنم و بهش شیر بدم.

همیشه در مورد بچه های اول واژه حساس به کار میره واونها رو آدمهای حساسی می دونند. که در واقع واژه و تعبیر مودبانه و قشنگی برای دل نازک هست. دارم با چشمای خودم می بینم که چطور این اتفاق داره در مورد پسرک خودم میافته. حالا علت بی قراری ها و بدقلقی های اخیرش رو بهتر می فهمم.

این کارکردن لعنتی که تمام بشه باید کمی وقت بگذارم واسه مطالعه و خودم رو آماده کنم و ببینم که چطور باید با پسرکم رفتار کنم که کمترین آسیب رو ببینه.

Labels: ,

5 Comments:

  • At 12/01/2008 09:45:00 AM , Anonymous Anonymous said...

    از کجا ميدونست، قبلا بهش گفته بودين يا خودش فهميده بود؟
    چه عکس العملی! معلومه که چقدر دلخور بوده. چون باربد اصلا نديدم تا حالا بزنه. مرحله سختيه براش ولی نگران نباش با کمی پيش بينی و آگاهی ميگذره. يادت باشه که اين روال عادی طبيعته که در اين سن صاحب خواهر يا برادر بشه. منظورم اينه که در بهترين زمان ممکن داره اين اتفاق ميافته برای همين فقط مرحله گذره. اگر انشالله مامان بيان کارها خيلی براتون راحتتر ميشه
    مواظب خودت باش.ه

     
  • At 12/01/2008 12:06:00 PM , Blogger banooH2eyes said...

    مامانم سر من رو با کادو هایی که نی نی قرار بود برام بیاره، گرم می کرد. هر روز یک ساعت می نشستم با شکم مامانم حرف می زدم و به نی نی دستور می دادم که برام چی بیاره! اسمش رو هم از روی شخصیت محبوبم گذاشته بودم حسنی! همون که مل ده شلمرود بود

    امیدوارم که باربد هم با وضعیت کنار بیاد

     
  • At 12/01/2008 08:49:00 PM , Anonymous Anonymous said...

    تو یکی از فرعی های خیابون ارم عزیزم . ساعت 6 عصر . متاسفانه خیابون ارم شیراز خیلی امن نیست دیگه . اگه کسی ماشین نداشته باشه 6 عصر زمستون که دیگه اصلا تاکسی گیرش نمی یاد . شده پاتوق جوون ها که هی سر و ته خیابون رو هزار بار دور زنن برای پیدا کردن سوژه .... بله دیگه اینجا ایران اسلامی ست عزیزم .

     
  • At 12/02/2008 03:00:00 AM , Anonymous Anonymous said...

    ای جان، چه باهوشه این پسر و چه واکنشی نشون داده. راستش من تجربه ای ندارم و گرنه حتماً در اخترات میگذاشتم. شاید خوندن کتابها و سایتها تو این مورد بتونه کمک کننده باشه. ببوس این باربد کوچولو رو و مواظب خودتون باشید. انشاءالله زودتر هم این مدت تموم میشه و با سرفرصت مینشییند و به کارایی که قرار ه برسید میرسید.
    خوش باشید

     
  • At 12/02/2008 06:51:00 AM , Blogger Afrooz said...

    من دقیقا میدونم که چی میگی. البته نمیتونم کمکت کنم چون بچه ها کاملا با هم متفاوت هستند. وقتی داشتم این پست رو میخوندم یاد دختر خودم افتادم و عکس العمل های اون و کلی اشکم در اومد. چرا نمیشد فقط یک بچه داشت؟ تازه فکر نکن که این برای یه مدت کوتاهه و زودگذره. ممکنه که برای یه مدتی بتونی با کوچکه خیلی نزدیک نباشی ولی بالاخره وقتی که اون بزرگتر میشه اون هم توجه بیشتری رو ازت میخواهد و باز هم اوضاع خراب تر میشه. مخصوصا بین دعواهاشون که دیگه ادم میمونه که باید چکار بکنه. در هر حال این هارو نگفتم که بترسونمت یا انرژی منفی بهت بدم. فقط این که دیگه ادم باید مواظب کوچکترین رفتارش باشه که هردوتا رو داشته باشه. خوش باشید.

     

Post a Comment

Subscribe to Post Comments [Atom]

<< Home