چی بگم از دل تنگم
بازم:
به کجا چنین شتابان؟ گون از نسیم پرسید
دل من گرفته زینجا ، هوس سفر نداری ز غبار این بیابان؟
همه آرزویم اما چه کنم که بسته پایم
به کجا چنین شتابان؟
به هر آن کجا که باشد بجز این سرا سرایم
سفرت به خیر اما ، تو و دوستی خدا را
چو از این کویر وحشت به سلامتی گذشتی
به شکوفه ها به باران برسان سلام ما را
(محمد رضا شفیعی کدکنی)
اینو با همون صدای گرم و گیرای شهرام ناظری عزیز بخونید.
Labels: دلتنگی
5 Comments:
At 10/09/2008 12:47:00 PM ,
Anonymous said...
چرا دلت تنگ شده پیمانه جون.برای نی نی دخملی دلتنگی
;)
چند وقت دیگه میاد با هم میرید سرزمین مادری
:*
At 10/09/2008 12:58:00 PM ,
تولدی دیگر said...
باورت میشه که نمی دونم دلم چرا تنگه؟ یا اینکه چی دلم می خواد؟ فقط دلتنگم و این شعر ته دلم فریاد می زنه. یه جورایی انگار ته دلم یه چیزی هست که ازش خبر ندارم. ولی اون حس با این شعر رابطه برقرار می کنه
At 10/09/2008 03:15:00 PM ,
Anonymous said...
واااي. خيلي دوستش دارم اين آهنگو. منو ياد دوران نامزديم ميندازه.
At 10/10/2008 05:40:00 AM ,
Anonymous said...
دقیقا میفهمم چی میگی.چون حدودا 2 ماه پیش خودم همین حس رو داشتم.ولی مطمئن بودم که دلتنگی هم نیست.یه جورایی نمیفهمیدم چرا خوشحال نیستم.کلافه بودم.با وجودیکه همه چیز عالی و خوب بود ولی انگار میترسیدم که اینا همش تو خواب باشه یا مثلا آرامش قبل از طوفان باشه.میدونی در مورد خود من شاید علتش این باشه که من با وجودیکه میدونم چطوری از امکانات موجود نهایت لذت رو ببرم ولی همیشه هم نگران آینده هستم .و همیشه به خودم میگم اگه آینده به خوبی امروز نباشه چی.یعنی نه اینکه به خودم اینطوری بگما .ولی انگار حالم شبیه این آدمایی میشه که از آینده میترسن.سه روز رفتم مسافرت ولی باز هم مونطوری بودم.یهو نمیفمم چی شد خود بخود حالم خوب شد.
At 10/10/2008 06:38:00 AM ,
Anonymous said...
در اين دريای مواج، گاهی بالاييم و گاهی پايين.
کاهی با دليل و گاهی بی دليل.
اميدوارم که امروز بهتر باشی
Post a Comment
Subscribe to Post Comments [Atom]
<< Home