تولدی دیگر

Wednesday, October 01, 2008

لحظه هایی از باربد

پسر کوچولوی من داره بزرگ میشه. چند روزی هست که وقتی توی خیابون راه میریم شروع می کنه به خوندن حروف و اعداد روی تابلوها. اولین بار جلوی Winners بود که دیدم داره یه چیزی رو زمزمه میکنه. دقت که کردم دیدم داره حروف کلمه Winners رو از روی تابلو می خونه. یه دفعه یه دنیا عشق و شور به دلم ریخت از فکر اینکه پسرم داره سواددار میشه کلی ذوق کردم. کلا علاقه خاصی به خوندن حروف داره و از اینکار خسته نمیشه.

این روزا یه کارایی می کنه که سرشار از غرور میشیم. پسر دوساله من کم کم داره از خودش فهم و درک نشون میده. دیشب شب عید فطر بود و محمد از مدتها پیش تصمیم گرفته بود که به مناسبت عید واسه شرکت گز ببره. دیشب طرفای ساعت 10 بود که مسجد امام علی اعلام کرد که عید شده و محمد گز نخریده بود. من مهیایی خواب شده بودم و داشتم باربد رو هم واسه خواب آماده می کردم. محمد تصمیم گرفت که بره و گز بخره.

به محض اینکه لباسش رو پوشید باربد شروع کرد به گریه کردن و ددی ددی کردن. محمد بغلش کرد. باربدم سرش رو گذاشت رو شونه محمد و به من بای بای کرد که یعنی داره با ددیش میره. اونم لباس به تن حدود یه بیست دقیقه چرخوندش، بعد باربدرو که مست خواب شده بود گذاشت توی تخت پیش من. پسرک فهمیده من هم برگشت و به ددیش یه بای بای گفت و بعد توی بغل من خوابید. اینقدر این کار رو قشنگ انجام داد که انگار داشت از محمد بابت صبوری ونرفتنش تشکر میکرد و در ضمن اینکه درک می کرد که ددی نمی تونه ببردش.

چند وقت پیش یه روز از مهد که آمد خیلی سرحال و خوشحال بود ومرتب می گفت باربد ایز هپی. خیلی خوشم آمد از اون به بعد روزی چند بار ازش میپرسم که بابد هپی هست؟ و اونم همیشه جوابش یه دونه از اون یا های طولانی و خوشکلش هست. از این سوال و جوابی که باهاش دارم خوشش میاد و احساس خوبی بهم دست میده. دلم می خواد همیشه خودش رویه آدم شاد بدونه.

14 Comments:

  • At 10/01/2008 01:14:00 PM , Anonymous Anonymous said...

    پستت از اونهايی بود که آدم وقتی ميخوندش، يک لبحند ميزنه از اينور دهنش تا اونور دهنش و کيف ميکنه
    خدا همه ی بچه ها رو حفظ کنه.
    ببوسش

     
  • At 10/01/2008 01:20:00 PM , Blogger لاله said...

    الهی همیشه احساس شادی داشته باشه.پیمانه جون چه کار خوبی کردی اینارو مکتوب میکنی.ولی زودتر وبلاگ خودش رو درست کن و مرتب اونجا بنویس.تنبلی نکن دیگه .ما منتظریم ها
    :)

     
  • At 10/01/2008 07:02:00 PM , Anonymous Anonymous said...

    اینقده بدم می یاد از پدر مادرهایی که جفتشون ایرانی هستند اما به بچشون فارسی یاد نمی دن! عین این ندید بدیدها! واقعا شرم آوره. ددی ددی! یه خورده از پریسا یاد بگیر!

     
  • At 10/01/2008 09:42:00 PM , Anonymous Anonymous said...

    بسیاری از واکنشهای بچه ها واقعا شگفت انگیز و غیرقابل پیش بینی هست

     
  • At 10/02/2008 02:30:00 AM , Anonymous Anonymous said...

    سلام پیمانه جونم
    قرار شد اینقدر دل ما رو آب نکنی با این گل پسر که دم دستمون هم نیست تا لااقل یه کم بچلونیمش دلمون خنک بشه.
    ((:

    درضمن دوست عزیز پدر ومادری که اونجا زندگی می کنن و بچشون اونجا مدرسه یا مهد میره باید این حقیقت رو بپذیرن که با یاد دادن همزمان دو زبون به بچشون اونو دچار سردرگمی می کنن وچون بچه بیشتر وقتشو توی مدرسه یا مهد با دوستاش می گذرونه ترجیحا باید انگلیسی رو انتخاب کنن چون در غیر اینصورت به قول یه دکتر روانشناس "بزرگترین جنایت رو در حق بچشون انجام میدن چرا که با این کار به ظاهر قشنگ مانع ارتباط بچه با هم سن و سالاش میشن واینکه همیشه اون بچه احساس سرخوردگی و اینکه یه چیزی از بقیه کم داره که حرف اونا رو نمی فهمه و اونا رو درک نمی کنه داشته باشه و اگر اینقدر نگران فرهنگ و زبون مادریشون هستن باید یه راه دیگه رو پیدا کنن نه اینکه این وسط بچه رو قربانی کنن "
    تا اونجایی هم که می دونم باربد فارسی رو هم بلده که البته شک ندارم زمان مدرسه اش که بشه پیمانه اونو حتما از این سردرگمی در میاره با شناختی که ازش دارم
    :)

     
  • At 10/02/2008 02:52:00 PM , Anonymous Anonymous said...

    آخي. كلي با اين پسر نازت حال كن. وقتي بزرك ميشن آدم دلش براي اين موقعهاشون تنگ ميشه.

     
  • At 10/03/2008 02:52:00 AM , Anonymous Anonymous said...

    har kasi hajoori doost dare be bachash yad bede chejoori pedaro madaresh seda kone va be hich kas ham rabt nadare (ino baraye oun anonymous avali neveshtam;-)
    Vali een saabet shode ke bacheha agar az koochiki beheshoon 2zaboon yad bedin lotfe bozorgi beheshoon kardin va be hich vaje az nazar ravanshenasi beheshoon feshar nemiad (man khodam mesalesham)
    Shaad bashid

     
  • At 10/03/2008 03:59:00 AM , Anonymous Anonymous said...

    منم با این موضوع که بچه ها در سنین پایین قدرت یادگیری چندین زبان را دارند 100% موافقم اما منظورم این بود که زبانی که بچه می خواهد باهاش درس بخونه و با هم سن وسالاش ارتباط برقرار کنه توی این سن بهتره که زبان اولش باشه،حالا هر زبانی که باشه
    موفق باشید
    :)

     
  • At 10/03/2008 06:38:00 AM , Blogger تولدی دیگر said...

    سلام به همگی
    ببخشید دیروز نبودم، ممنون از لطف همتون. مریم جونم نمی خوام دلتو آب کنم عزیزم، فقط می خوام این چیزا رو یه جایی نوشته باشم تا بعدها فراموشم نشه و بخونم و لذت ببرم. شاید بهتر باشه به قول لاله تنبلی رو کنار بگذارم و سایت خودش رو راه بندازم.

     
  • At 10/03/2008 11:03:00 AM , Anonymous Anonymous said...

    خدايا ببوسش اون نمكدونو. ببخشيد كه من هميشه پستهام اشك در بياره يا از خوشحالي يا از ناراحتي!

     
  • At 10/04/2008 04:53:00 AM , Anonymous Anonymous said...

    سلام. مرسي عزيزم كه بهم سر زدي. شازده ي ما ده سالشه. سفيد برفي هم نه ماهشه. وقتي سفيد برفي بدنيا اومد شازده كوچولو نه ساله بود. اين دو تا خداروشكر هيچ مشكلي با هم نداشتن. چون پسر ما به اندازه ي كافي بزرگ بود كه عقلش برسه هر چند كهما دوماه اول خيلي هواشو داشتيم و به همه هم سپرده بوديم كه بيشتر از گذشته بهش توجه كنن. البته در مورد شما شايد يه كمي متفاوت تر باشه چون باربد خيلي كوچولوتره. بنظر من حتما" در اين مورد كه چطوري اونو براي پذيرش خواهر كوچولوش آماده كني مطالعه كن. من فكر كنم باربد وقت بيشتري رو ازت بگيره. تا خواهرش. اميدوارم كه جفتشون سالم و سرحال باشن و مطمئنم كه روزاي شيريني رو پيش رو داري. از اينكه پيدات كردم خوشحالم.

     
  • At 10/04/2008 04:54:00 AM , Anonymous Anonymous said...

    نميدونم چرا توي نه ماهگي سفيد برفي گير كردم. سفيد برفي 11 ماهشه. مثل اينكه من نميخوام باور كنم بزرگ شده.

     
  • At 10/04/2008 08:15:00 AM , Anonymous Anonymous said...

    آره عزیزم درستش همینه که بچه بتونه از احساساتش حرف بزنه و اون هارو بروز بده .... خودت خوب عزیزم ؟

     
  • At 10/04/2008 09:31:00 AM , Anonymous Anonymous said...

    سلام!تو اين چند روز كه نبودم دلم واسه پستهات تنگ شده بود.تا حالا چند بار بهت گفتم:اينكه احساساتو اينقدر شيرين مي نويسي خيلي قابل تحسينهواقعا پذيرش اينكه پيمانه اينقدر عوض شده خيلي جالبه

     

Post a Comment

Subscribe to Post Comments [Atom]

<< Home