About Me
- Name: تولدی دیگر
- Location: Canada
اینجا خونه یه زن 36 سالس که توی پیچ و خم های زندگی چشم به جلو دوخته و پیش میره. 11 سال پیش با همسرم همراه شدم تا از اون به بعد راه رو دوتایی و با توان و امید بیشتر طی کنیم. یه پسر 5.5 ساله و یه عسل دختر 3 ساله ریشه های این زندگی شدند و ما رو مستحکم تر و جوندارتر کردند. این خونه محل درد دلهای منه. به خونه من خوش آمدید.
Previous Posts
- من و آقای شوهر
- من و خدا
- پیمانه مریض در غربت
- از دنده چپ بلند می شویم
- It is a girl
- وحشت مادرانه
- من و سلاطین اخلاق
- یه کم غر
- آخر هفته عالی
- بچه آهوی من
Subscribe to
Posts [Atom]
4 Comments:
At 9/18/2008 09:42:00 AM ,
Anonymous said...
باريکلا که همت کردی و نوشتی
منکه با خوندنش رفتم به اون روزهای انتظار. خود من هم قلقلی بودم . بابايی گوش بزنگ خبر شما بود تا ببرندت بيمارستان، که خودت ازبيمارستان زنگ زدی و گفتی که اونجايی.
از اون ببعد هم هی زنگ زدن به محمد که چی شد، چی شد.
.....
هورا يک نی نی ديگه هم داره مياد.
At 9/18/2008 10:41:00 AM ,
Anonymous said...
به شدت مشتاقم باقي ماجرارو بخونم.هميشه نسبت به زايمان يه حس مرموز دارم
At 9/18/2008 12:30:00 PM ,
Afrooz said...
man ro ham havaee kardi ke shoro be neveshtan konam. vali bayad khone inkaro anjam bedam. chon inja sare karam nemitonam farsi tayp konam. dar har hal merci az neveshtanesh. montazere baghyash hastam. omidvaram baraye kocholoye dovom ham hamechi be khobi begzare.
At 9/18/2008 12:56:00 PM ,
تولدی دیگر said...
مرسی پریسا جون آره واقعا یادش به خیر چه روزای پر هیجانی بود.
هدا جون مرسی بقیه ماجرا رو فردا می تونی دنبال کنی.
ممنون افروز جان. آره حتما تو هم بنویس خیلی یاد آوریش حس خوبی به آدم دست میده. در ضمن اینکه برای دیگرون واقعا مفیده. من الان خودم به عنوان یه مامان منتظرهر روز سایت رو دنبال می کنم و خوندن خاطرات دیگرون بهم آرامش میده. منتظر خوندن خاطرات تولد دخترای گلت هستم
Post a Comment
Subscribe to Post Comments [Atom]
<< Home