تولدی دیگر

Thursday, August 14, 2008

دریا جونم دلتنگتم

هدا با سمیرا رفتن شمال و سوغاتی واسه من عکسهایی از دریای دوست داشتنی ام آوردند. مطمئنا همه دریا رو دوست دارند و همیشه سفرهای شمال خوش می گذره ولی دریای شمال واسه من یه چیز دیگست. یه حس خیلی خاص نسبت بهش دارم. همیشه توی بحرانی ترین مراحل زندگی و توی دو راهی ها به کمکم آمده و برام آرامش بخش بوده. وقتی از همه جا مونده شده ام. وقتی که خسته و درمونده بودم با نشتن جلوش و چشم دوختن به بیکران زیباش آرامش گرفته ام و همیشه هم بهترین تصمیم رو در آخر سفرم گرفته ام. وای شبای دوست داشتنی اش، وقتی که یه نیمچه آتیشی هم روشن کردی و خنکای نسیمی که از روی دریا بلند میشه رو رو صورتت حس می کنی.

دریا جونم خیلی دلم برات تنگ شده. دلم داره میترکه. مطمئتم که این حال بدی رو که الان درگیرشم فقط تو می تونی خوب کنی.

اونهایی که ایرانید و این روزا هم بازار شمال رفتنتون حسابی داغه قدراین تفریح لذیذ رو بدونید. آره میدونم اینجا هم هزار تا تفریح داره که ایران نداره. ولی دل خوش سیری چند.....

در ضمن اینکه می دونم این روزا زیاد نق می زنم ولی دست خودم نیست تقصیر این هورمونهای نازنینه. تازه منکه از قبل اعلام کرده بودم که حالا حالا ها قصد خوب شدن ندارم.

یه عکس از دریای نازنینم اینجا می گذارم.

دست هدا درد نکنه


3 Comments:

  • At 8/15/2008 07:00:00 AM , Anonymous Anonymous said...

    به نظر منهم ساحل دريای خزر يکجور ديگه است. درياش انگار زنده است. شايد هم زبانش برای ما آشناست. بهر حال برای هرکسی آغوش مادرش طعم متفاوتی داره و اونجا هم آغوش مادر وطنه.

     
  • At 8/18/2008 01:24:00 AM , Anonymous Anonymous said...

    عزیزم جات خیلی خالی بود...وقتی بیای برنامه می ریزیم با هم بریم..

     
  • At 8/18/2008 07:03:00 AM , Blogger تولدی دیگر said...

    مرسی سمیرا جون حتما. به قول اینجایی ها can't wait

     

Post a Comment

Subscribe to Post Comments [Atom]

<< Home