تولدی دیگر

Monday, May 19, 2008

پیمانه سلبریتی می شود، قسمت دوم

بالاخره ما هم بچه معروف شدیم رفتیم پی کارمون:( . گفته بودم که هر وقت که مصاحبه ام رو توی سایت گذاشتند بهتون خبر میدم. اگه خواستید ببینید میتونید روی لینک زیر کلیک کنید. البته فقط دوتا بخش کوچیکه ولی برای اینکه پز بدم و بگم که به عنوان دانشجوی موفق باهام مصاحبه شده کافیه
بعد از کلیک کردن یه صفحه باز میشه
کلیک کنیدLogin روی


توی صفحه بعد بالای صفحه روی

login here!
کلیک کنید

توی صفحه جدید آدرس ایمیل منو بزنید و روی دکمه
login
کلیک کنید


صفحه بعدی که باز میشه لیست مصاحبه های مختلف رو نشون میده. مصاحبه من اولی ، هفتمی و دهمی هست. توی اولی من دقیقه دووبیست و چهار ثانیه(2:24)شروع به صحبت می کنم. توی هفتمی هم دقیقه 11:04 شروع به صحبت می کنم. هردوش فقط چند جمله کوتاه هست. در واقع از بین مصاحبه ها از یکی دو جمله مربوط به هر موصوع استفاده کردند. مثلا مصاحبه اول به اینکه چقدر کالج جرج براون در پیدا کردن کار موثر هست مربوطه. اینم عکس مربوط به صفحه لینک های مصاحبه ها


5 Comments:

  • At 5/20/2008 11:19:00 AM , Anonymous Anonymous said...

    سلام پیمانه جونم
    عزیزم فکر کنم که یادت رفته ما اینجا خیلی پیشرفته هستیم و سرعت اینترنت هامون قابل مقایسه با شما نیست . من که نتونستم ببینم و فکر کنم همه همین مشکل رو داشته باشن .هروقت فرصت کردی اگه تونستی برام ایمیلش کن ولی با این که ندیدم کلی ذوق کردم و بهت تبریک میگم
    بووووووووووووووووووووووووووووووووس
    :)

     
  • At 5/22/2008 12:34:00 PM , Blogger تولدی دیگر said...

    آخ راست میگی. ولی مشکل اینجاست که من فایل رو ندارم و فقط میشه از طریق سایت بهش دسترسی داشت
    مرسی عزیزم منم میبوسمت هزارتا

     
  • At 5/23/2008 12:34:00 AM , Anonymous Anonymous said...

    پرونده پدر
    نامت چيست؟؟؟ _آدم...
    فرزند؟؟؟ _من را نه مادري نه پدري ، بنويس اولين يتيم عالم خلقت
    محل تولد؟؟؟ بهشت پاك
    اينك محل سكونت؟؟؟ زمين خاك
    آن چيست بر گرده نهادي؟؟؟ امانت است
    قدت ؟؟؟ روزي چنان بلند كه همسايه خدا، اينك به قدر سايه بختم به روي خاك
    اعضاي خانواده؟؟؟ هواي خوب وپاك، قابيل خشمناك، هابيل زير خاك
    روز تولدت؟؟؟ در روز جمعه اي، به گمانم كه روز عشق
    رنگت؟؟؟ اينك فقط سياه، ز شرم چنان گناه
    چشمت؟؟؟ رنگي به رنگ بارش باران، كه ببارد ز آسمان
    جنست؟؟؟ نيمي مرا ز خاك، نيم ديگر خدا
    شغلت؟؟؟ در كاشت اميدم به روي خاك
    شاكي تو؟؟؟خدا
    نام وكيل؟؟؟ آن هم فقط خدا
    جرمت؟؟؟ يك سيب از درخت و سوسه
    تنها همين؟؟؟ همين!!!
    حكمت؟؟؟ تبعيد در زمين
    ترسيده اي؟؟؟ كمي
    ز چه؟؟؟ كه شوم اسير خاك
    آيا كسي به ملاقاتت آمده؟؟؟ بلي
    كه؟؟؟ گاهي فقط خدا
    داري گلايه اي؟؟ ديگر گلايه نه، ولي....
    ولي كه چه ؟؟؟ حكمي چنين آن هم به يك گناه !!؟
    دلتنگ گشته اي ؟؟؟ زياد
    براي كه ؟؟؟ تنها فقط خدا
    آورده اي سند ؟؟؟ بلي
    چه ؟؟؟ دو قطره اشك
    داري تو ضامني ؟؟؟ بلي
    چه كسي؟؟؟ تنها كسم خدا
    در آخرين دفاع؟؟؟
    مي خوانمش، چنان كه اجابت كند دعا ...

     
  • At 5/23/2008 12:38:00 AM , Anonymous Anonymous said...

    كاشكي
    كاش مي شد كه كسي مي آمد
    اين دل خسته ما را، مي برد
    چشم ما را مي شست
    راز لبخند به لب، مي آموخت
    كاش مي شد دل ديوار، پر از پنجره بود
    و قفس ها، همه خالي بودند
    آسمان آبي بود
    و نسيم، روي آرامش انديشه ما، مي رقصيد
    كاش مي شد كه غم و دلتنگي
    راه اين خانه ما، گم مي كرد
    و دل از هر چه سياه يست، رها مي كرديم
    و سكوت
    جاي خود را به هم آوايي ما، مي بخشيد
    و كمي ، مهربان تر بو ديم
    كاش مي شد دشنام
    جاي خود را، به سلامي مي داد
    گل لبخند، به مهماني لب مي برديم
    بذر اميد، به دشت دل هم،
    كسي از جنس محبت، غزلي را م يخواند
    و به يلداي زمستاني و تنهايي هم
    يك بغل عاطفه گرم
    به مهماني دل، مي برديم
    كاش مي فهميديم
    قدر اين لحظه، كه در دوري هم، مي رانديم
    كاش مي دانستيم
    راز اين رود حيات
    كه به سر چشمه، نمي گردد باز
    كاش مي شد مزه خوبي را
    مي چشانديم به كام دلمان
    كاش ما تجرب هاي مي كرديم
    شستن اشك از چشم
    بردن غم از دل
    همدلي كردن را،
    كاش مي شد كه كسي مي آمد
    باور تيره ما را مي شست
    و به ما مي فهماند
    دل ما، منزل تاريكي نيست،
    اخم بر چهره، بسي نازيباست
    بهترين واژه، همان لبخند است
    كه ز لب هاي همه دور شده ست
    كاش مي شد كه به انگشت نخي م يبستيم
    تا فراموش نگردد كه هنوز انسانيم،
    قبل از آني كه، كسي سر برسد
    ما نگاهي به دل خسته خود مي كرديم
    شايد اين قفل، به دست خود ما باز شود،
    پيش از آني كه به پيمانه دل، باده كنند
    همگي،
    زنگ پيمانه دل مي شستيم.
    كاش در باور هر روز همان
    جاي ترديد نمايان مي شد
    و سئوالي كه چرا سنگ شديم؟؟؟؟؟
    و چرا؟خاطر دريايي مان خشكيده است؟
    كاش مي شد كه شعار
    جاي خود را به شعوري مي داد،
    تا چراغي گردد، دست انديشه مان
    كاش مي شد كه كمي آيينه، پيدا مي شد
    تا ببينم در آن
    صورت خسته اين انسان را
    شبح تار امان تداران،
    كاش پيدا م يشد
    دست گرمي كه تكاني بدهد
    تا كه بيدار شود، خاطره آن پيمان
    و كسي مي آمد و به ما مي فهماند
    از خدا دور شديم.
    ........
    "كاشكي" واژه درد آور اين دوران است
    "كاشكي" جامه مندرس اميدي است
    كه تن حسرت خود، پوشانديم
    كاش مي شد كه كمي
    لا اقل
    قدر وزن پر يك شاپركي،
    ما مسلمان بوديم...

     
  • At 5/26/2008 08:57:00 AM , Blogger تولدی دیگر said...

    maryam jan,
    nemidonam chera vali maryam sabe toneste film ro bebine. fekr konam be sorate internet bastegi dare. shayad age ba internet por sorat tar emtehan koni beshe ke bebini.
    dokhtare golet ro bebos

     

Post a Comment

Subscribe to Post Comments [Atom]

<< Home