من تپلم
قابل توجه اونایی که مرتب چاقی ولاغری منو چک میکنند
تقریبا دارم منفجر میشم. صورتم به گردی صورت ستار شده
من عاشق این مجسمه ها هستم. خیلی دوست داشتنی هستند یه جورایی احساس آرامش بهم میدند. انوقتها که باربد کوچیک تر بود همیشه دلم می خواست یه بار با محمد و باربد بریم و سه تایی مثل اونا بایستیم جلوشون و عکس بگیریم ولی هیچ وقت نشد بالاخره هفته پیش خودم عین خوشحالا رفتم ایستادم و محمد ازم عکس گرفت
در ضمن توی سایت پسرم عکس گذاشتم ببینید


5 Comments:
At 5/02/2008 11:22:00 AM ,
Anonymous said...
نازیییییییییییییییییییییییییییی . خدایا کراواتش منو کشششششششششششششته
ماشالا پسرت خیلی بزرگ وناز شده
مرسی پیمانه جونم از عکسهای خوشکلتون ولی نمی دونم چرا وقتی عکساتو می بینم بیشتر دلم برات تنگ میشه
درضمن اصلا هم چاق نشدی اینها هم نشونه مامان شدنه عزیزم چاقی نیست
At 5/02/2008 11:24:00 AM ,
تولدی دیگر said...
az inke behem rohiye midi mamnon vali vaghean toye 4 mahe gozashte 5 kilo chagh shodam:(
At 5/03/2008 10:02:00 AM ,
Anonymous said...
زیبا ترین قلب
روزي مرد جواني وسط شهري ايستاده بود و ادعا مي كرد كه زيبا ترين قلب را درتمام آن منطقه دارد.
جمعيت زياد جمع شدند. قلب او كاملاً سالم بود و هيچ خدشهاي بر آن وارد نشده بود و همه تصديق كردند كه قلب او به راستی زيباترين قلبي است كه تاكنون ديدهاند. مرد جوان با كمال افتخار با صدايي بلند به تعريف قلب خود پرداخت.
ناگهان پير مردي جلوي جمعيت آمد و گفت كه قلب تو به زيبايي قلب من نيست. مرد جوان و ديگران با تعجب به قلب پير مرد نگاه كردند قلب او با قدرت تمام ميتپيد اما پر از زخم بود. قسمتهايي از قلب او برداشته شده و تكههايي جايگزين آن شده بود و آنها به راستی جاهاي خالي را به خوبي پر نكرده بودند براي همين گوشههايی دندانه دندانه درآن ديده ميشد. در بعضي نقاط شيارهاي عميقي وجود داشت كه هيچ تكهاي آن را پرنكرده بود، مردم كه به قلب پير مرد خيره شده بودند با خود ميگفتند كه چطور او ادعا ميكند كه زيباترين قلب را دارد؟
مرد جوان به پير مرد اشاره كرد و گفت تو حتماً شوخي ميكني؛ قلب خود را با قلب من مقايسه كن؛ قلب تو فقط مشتي زخم و بريدگي و خراش است .
پير مرد گفت: درست است. قلب تو سالم به نظر ميرسد اما من هرگز قلب خود را با قلب تو عوض نميكنم. هر زخمي نشانگر انساني است كه من عشقم را به او دادهام، من بخشي از قلبم را جدا كردهام و به او بخشيدهام. گاهي او هم بخشي از قلب خود را به من داده است كه به جاي آن تكهي بخشيده شده قرار دادهام؛ اما چون اين دو عين هم نبودهاند گوشههايي دندانه دندانه در قلبم وجود دارد كه برايم عزيزند؛ چرا كه يادآور عشق ميان دو انسان هستند. بعضي وقتها بخشي از قلبم را به كساني بخشيدهام اما آنها چيزی از قلبشان را به من ندادهاند، اينها همين شيارهاي عميق هستند. گرچه دردآور هستند اما يادآور عشقي هستند كه داشتهام. اميدوارم كه آنها هم روزي بازگردند و اين شيارهاي عميق را با قطعهای كه من در انتظارش بودهام پركنند، پس حالا ميبيني كه زيبايي واقعي چيست؟
مرد جوان بي هيچ سخني ايستاد، در حالي كه اشك از گونههايش سرازير ميشد به سمت پير مرد رفت از قلب جوان و سالم خود قطعهای بيرون آورد و با دستهاي لرزان به پير مرد تقديم كرد پير مرد آن را گرفت و در گوشهاي از قلبش جاي داد و بخشي از قلب پير و زخمي خود را به جاي قلب مرد جوان گذاشت ..
مرد جوان به قلبش نگاه كرد؛ ديگر سالم نبود، اما از هميشه زيباتر بود زيرا كه عشق از قلب پير مرد به قلب او نفوذ كرده بود..
At 5/08/2008 07:14:00 PM ,
تولدی دیگر said...
merci maryam jan az matlabe ghashanget
At 5/18/2008 09:17:00 AM ,
Anonymous said...
salam khoshgele..
ki gofteh chaghi?? beterekeh cheshme hasood. be nazare man ke khaily khoshgel va khoshtip tar az ghablet hasti. tazeh in ye zare topoli ha neshoon mideh ke ma karaye khaily vajeb tar az residegi be zibayeemoon darim ke bayad anjam bedim:)))
Post a Comment
Subscribe to Post Comments [Atom]
<< Home