تولدی دیگر

Thursday, April 10, 2008

من زنم

مریم، مژگان یادتونه حرفایی که اخیراً با هم میزدیم در مورد گذشته؟ یادتونه که بررسی می کردیم اشتباهات گذشته رو؟ میدونید انگار تمومی نداره هر چی بیشتر میگذره موضوعات بیشتر میشن. نه اینکه شکایتی داشته باشم، نه حالا دیگه به این نتیجه رسیدم که این بخشی از روند بلوغه و ظاهراً به سن بستگی نداره، لااقل من دلم می خواد که اینجوری فکر کنم. J
چند وقت پیش داشتم با همکارم که یه آقای چاینیز 50 ساله هست صحبت می کردم. در مورد این که وضعیت زنها و مردها چطوری هست و اینکه چرا زنها می خواند کارهای مردونه کنند و نشون بدند که از مردها چیزی کم ندارند. من بهش گفتم که آخه همیشه نابرابری بوده و به زنها ظلم شده اونم گفت که آره قبول داره که در گذشته در حق زنها خیلی ظلم شده ولی الان اوضاع فرق کرده و داره به زنها توجه بیشتری میشه. بعد یه اتفاق خیلی جالب افتاد. از اونجایی که من هم مثل همه ونوسی ها وقتی دارم در مورد یه مسئله حرف میزنم در واقع دارم اونو بررسی می کنم(اشاره به مردان مریخی، زنان ونوسی اثر جان گری) شروع کردم به گفتن اینکه ولی حتی الان هم به زنها ظلم میشه، آخه اونها برای اینکه ثابت کنند که چیزی از مردها کم ندارند از طبیعت لطیف و زنانه خودشون دور شدند و کارهایی می کنند که در طبیعتشون نیست.
گفتن این حرفها برام مثل یه بمب بود که منفجر شد. بعد از تمام شدن صحبت هامون تا مدتها نشسته بودم و به مانیتور خیره شده بودم و فکر می کردم. خیلی حال بدی داشتم. انگار به دفعه دلم برای خودم و همه زنهایی که میشناسم سوخت. از اونروز خیلی با خودم فکر کردم و موضوع رو بارها و بارها برای خودم بررسی کردم. خیلی چیزها هست که باید توی خودم عوض کنم. خیلی کارها هست که باید بکنم. بگذارید یه رازی رو براتون بگم، مطمئنم اونهایی که منو میشناسند باور نخواهند کردولی تصمیم دارم که دیگه کار نکنم. تصمیم دارم که زن باشم و از زن بودن خودم لذت ببرم. تصمیم دارم که زن خوبی باشم. مادر خوبی باشم. دیگه نمی خوام ثابت کنم که از محمد یا هر مرد دیگه ای چیزی کم ندارم. من چیزی دارم که هیچ مردی، هیچ مردی نمیتونه داشته باشه. احساساته لطیفه زنانه فقط مال زناست. حس شیرین مادری فقط مال منه و با هیچ چیزه دیگه قابل مقایسه نیست.
نمیدونید چه حال خوبی دارم. چه آرامشی دارم. انگار یه چیزی تو دلم ارضاع شد یه حسی که شاید برای سالها قلنبه بوده و حالا آروم شده. دلم می خواست این حال خوبم رو باهاتون تقسیم کنم.

2 Comments:

  • At 4/14/2008 02:44:00 AM , Anonymous Anonymous said...

    salam khube man.khubi aziz?har vaght ke mikhunam oza bar vefghe moradeh shadi vojudamo por mikone omidvaram ke har lahzat por az behtarinha bashe.
    kheyli vaghte ke man ham be natijeye to residam,hamishe migam tanha dalili ke yek zan ro vadar kone birun az khune kar kone ehtiyaje malie,baghiyash joz in ke zan ro az lezathash mahrum kone faydeye digeyi nadare.(bad az ziro ro kardane hamun gozashte ke azash yad kardi,va albate didane shavahede kamelan alani)...
    chera migi kasayi ke to ro mishnasand tasmimeto bavar nemikonan!!!!!!man chon mishnasamet ba tamame vojudam heset ro dark mikonam,midunam ke lahze lahzeye zendegit ro be donbale zibatarin hes budi,ma hamishe be donbale khub zendegi kardan budim yadete?hameye emkanat donya ro baraye peyda kardan in hese binazir mikhastim,tahsil kardim,kar kardim,ba har bidar shodan az khub o khabidane dobare donbalesh gashtim ke befahmim che tori mitunim in hes ro dashte bashim......
    va to khoshbakhtarin zani, ke tunesti peydash koni....
    binaziri be khoda!!midunu?
    fadattttt.

     
  • At 4/15/2008 06:32:00 AM , Blogger تولدی دیگر said...

    maryame nazaninam,

    mesle hamishe mayeye aramesh va khiyale rahati. merci ke inghadr be man lotf dari. rastesh man taze be chizi residam ke shayad kheili haye dige midonanesh hata ghabl az inke ezdevaj konand. vali khob baraye man 10 sal toll keshid. doa kon ke betonam yafteye jadidam ro be amal darbiyaram va bahash balegh besham. azizam rast migi ma hamishe donbale in takamol bodim. mesle hamishe behet eftekher mikonam va be khodam mibalam ke doste to hastam.

    dar zemn mamnon ke bad az modatha noke angoshtane nazaninetono ba kibord kharash dadid va comment ghozashtid :)

     

Post a Comment

Subscribe to Post Comments [Atom]

<< Home