تولدی دیگر

Monday, October 08, 2012

لذت نه گفتن


آپارتمان ما یه آپارتمان خوش ساخت توی یه محله خوبه. از اون آپارتمانهایی که برای همه چیز فکر شده و طراحی مناسب داره. تنها مشکلی که داره اینه که وقتی که ساخت واحدها تمام شده مهندسها خسته شده اند و از سوپور محله خواستند که بیاد به جای اونها پارکینگها رو طراحی و اجر کنه. 
راستش من خودم سه تا خط خوشگل انداختم روی ماشین نازنینمون تا پارک کردن توی این پارکینگ مهندسی ساز رو یاد گرفتم و فهمیدم برای اینکه بدون برخورد باستون سمت راست و دیوار سمت چپ و بدون هیچ گونه تماسی با ماکسیما و 206 ای که روبه رو قرار دارند، پارک کنم، باید ماشین رو بصورت کج قرار بدم. 
همه این داستانها رو تعریف کردم تا بگم که چند روز پیش در حالی که داشتم با لذت از مهارت تازه کسب شده ام ماشین رو پارک می کردم، یه آقایی (صاحب همون 206) آمد کنار ماشین و خیلی مودبانه ازم خواست که ماشین رو صاف پارک کنم تا خانمش بتونه بدون آسیب زدن به ماشین ما یا خودشون پارک کنه. عذرخواهی کردم و گفتم راستش پارکینگ های اینجا ساختار خوبی ندارند و من خودم به تازگی یاد گرفتم چطور بدون داغون کردن ماشین اونو پارک کنم. می خواست که بازم اصرار کنه ولی هرچقدر گشت نتونست چیزی پیدا کنه. 
باورش برام سخت بود که اینقدر راحت و ساده نه گفتم. بدون اینکه بی ادبی کنم، معذب بشم و یا اینکه به خواست دیگران تن بدم و پا روی حق خودم بگذارم. پیش از این اگر بود دستپاچه می شدم و فورا بدون اینکه به عواقب پذیرفتن این مسئله فکر کنم عذرخواهی می کردم و یه جوری رفتار می کردم که انگار مقصر هم بوده ام که تا حالا این موضوع رو رعایت نمی کردم. 
موضوع خیلی ساده و کوچک هست. ولی همین موضوع ساده و کوچک چند سال فکر و ذهن منو به خودش مشغول کرد.  

Labels:

1 Comments:

  • At 10/10/2012 08:59:00 AM , Anonymous سمیرا said...

    تبریک میگم. این خیلی مرحله بزرگیه واسه اونایی که با "نه" گفتن احساس گناه میکنن و اصولا یه مدل دیگه تربیت شدن.

     

Post a Comment

Subscribe to Post Comments [Atom]

<< Home