تولدی دیگر

Friday, January 21, 2011

زندگی چه سخت درسهاشو به آدم مید ه

جوجه هام حسابی عصبی و بیقرار هستند. پا به زمین میکوبند، مشت پرت می کنند، اخم می کنند و فریاد میزنند. من این وسط مات و متحیر فقط نگاه می کنم و در دل خون میگریم. به سراغ مشاور نمیرم کار من با مشاور درست نمیشه. مشاور حرفهایی رو میزنه که خودم کمابیش میدونم. از بچه ای که مادرش مدام درحال جیغ زدن هست چه انتظاری دارید. مشاور خواهد گفت که بچه باید آرامش داشته باشه، که من نباید داد و بیداد کنم تا بچه ها یاد نگیرند و هزاران محال و ناممکن دیگه.
چه مادری هستم من. به خودم افتخار می کنم. نمیدونم هیچ وقت قادر خواهم بود که آسیب هایی رو که توی این دوره به روح و روان بچه ها خورده جبران کنم؟ آسیب هایی رو که به روح و روان خودم خورده چی؟
اما یه چیز رو با اطمینان میدونم که تمام توان خودم رو به کار بردم تا شرایط رو در حد امکان براشون خوب نگه دارم. حتی گاهی اوقات خودم متعجب می مونم که چطور تونستم اینقدر مقاومت کنم. خسته ام و تن بیروح خودم را به دنبال خودم میکشم. چاره ای نیست باید صبر کرد.
جالبی زندگی به اینه که همیشه از اونجایی می خوری که فکر می کردی که برای تواتفاق نخواهد افتاد. همونجایی که همیشه ادعا می کردی اگه تو به جای فلانی بودی چنین می کردی و چنان. حالا به جای فلانی هایی که سالهای سال بد و بیراه شنیدند و سرکوفت ضعف و ناتوانی رو خوردن نشسته ام و آنچنان مستاصل و ناتوانم که حتی نای نفس کشیدن ندارم. از تمام فلانی هایی که زمانی ادعا کرده ام که ازشون قوی ترم، که می تونم بهتر عمل کنم معذرت می خوام. خامی بود و جوانی.

Labels:

5 Comments:

  • At 1/22/2011 01:01:00 AM , Anonymous هنا said...

    راست میگی. من هم از وقتی بچه دار شدم تازه فهمیدم چه راحت به دیگران نظر میدادم توی دلم و چنین وچنان می گفتم.
    بهتر باشید همگی!

     
  • At 1/22/2011 01:19:00 AM , Anonymous Anonymous said...

    nemishe ye joori az ksi komak begiri azizam?...hatman saro kalle zadan ba 2 ta bache kheyli sakhte va in khodesh too roohiye va mood-e adam asar dare...man jaye to boodam bacheye bozorgtaram ro roozi chand saat mahd mizashtam, ham baraye bache khoobe ta ba ham sennash bashe va ham baraye khodet azizam ke kamtar azyat beshi va hadeaghal faghat ba yek bache sar-o kalle bezani... be har hal moraghebe khodet bash azizam...nazar sakht begzare behet....man webloget ro modathast ke mikhoonam va kheyli ham dooset daram....(azizam, man nemidoonam chera ba esme khodam nemitoonam barat message bezaram...ine ke mjbooram ba name Anonymous barat bezaram vali esmam Yas hastesh).

     
  • At 1/22/2011 05:45:00 AM , Anonymous پریسا said...

    منهم تجربه کردم که اگردیگران رو بخاطر چیزی سرزنش کنم، یه جوری سر خودم مباد و درگیر یک آزمایش سخت میشم. فکر کنم قانون طبیعته. درضمن شرایط هر چقدر هم بد باشه، قابل تغییره. بچه ها بزرگ میشن. عوض میشن. خوت رو بخاطر چرایی الان اذیت نکن. همه چیز رو میشه درست کرد.‏

     
  • At 1/22/2011 11:34:00 AM , Blogger تولدی دیگر said...

    یاس نازنین شاید باورش برات سخت باشه که بگم کمکی ندارم. راستش خودم هم باورم نمیشه توی کشور خودم اینقدر دست تنها باشم. داستنش کمی پیچیده و متاسفانه نگفتنی هستش. دلیل اینکه میگم قبلا به خیلی ها حرف میزدم همین هچلی هست که توش افتادم که از نظر دیگران ساده است و هزار راه حل داره ولی برای من مردابی هست که هر چه بیشتر تلاش میکنم فروتر میرم. اما اینکه از همین چهار شنبه هر دوشون رو مهد می گذارم تا بیینم بعد اوضاع چطور میشه. ممنون که بهم سر میزنی

     
  • At 1/24/2011 11:37:00 PM , Anonymous دریا said...

    عزیزم میفهممت. ولی خدا رو شکر تو خیلی وقت داری برای جبران. فقط خودتو سرزنش نکن.
    ولی باور کن منم هر چی رو منع کنم برام پیش میاد ولی درس عبرت نمیشه و من معمولا" یادم میره که دیگه از این اشتباهات نکنم.

     

Post a Comment

Subscribe to Post Comments [Atom]

<< Home