پیمانه هرهری
دو ساعت پیش متوجه شدم که برنامه ای رو که تقریبا یه سال پیش شروع به نوشتنش کردم و حدود 6 ماهی هست که تحویلش داده ام و دیگه بهش دست نزدم رو باید فردا برای یه شرکت برنامه نویسی ارائه بدم و به احتمال زیاد تا آخر هفته تغیراتی رو درش ایجاد کنم.
بدون اینکه به موضوع فکر کنم به صورت اتوماتیک شروع کردم به مرتب کردن خونه، چون احتمال دادم که بعد از جلسه باید بلافاصله کار رو شروع کنم که این به معنی این هست که باید پرستاری به خونه بیاد و بچه ها رو نگه داره. بچه ها رو نیم ساعت زودتر از هر شب خوابوندم تا وقت داشته باشم و برنامه رو مروری بکنم. سرسری نگاهی بهش انداختم و مباحثی رو که باید ارائه بدم مرور کردم. همه این کارهارو بدون اینکه برنامه ریزی کرده باشم و یا حتی فرصتی برای فکرکردن به خودم بدم انجام دادم. حالا که همه کارها رو انجام داده ام ترس تازه به سراغم آمده.
دو سال هست که از محیط کار به دورم. دوسال هست که فقط بچه داری کردم، افسرده بودم، توی محیط های خاله زنکی بودم( یه جورایی از همه خاله زنک ترهم بودم)، قهر کردم، اشک ریختم، زنجموره کردم. همه کارهای من توی این دوسال همین بوده، البته خوب این برنامه رو هم نوشتم ولی توی هیچ فضای اداری نبودم. حالا بدجوری احساس ترس و ناامنی می کنم.
همیشه همین بودم. به محض برخورد با یه مشکل دست به کار شدم و کارهای لازم رو انجام دادم. فرصتی برای فکر کردن و ترسیدن به خودم ندادم. به همین دلیل هم هست که با وجودی اینکه اعتماد به نفس خیلی کمی دارم، اما ظاهر گول زننده ای دارم و همه فکر می کنند که آخر اعتماد به نفسم. روشم برعکس محمد هست که قبل از هرکاری ساعت ها میشینه و برنامه ریزی می کنه. از نظر منطقی کار اون بهتر و مطمئن تر هست ولی یه جورایی روش هرهری و الکی من هم بد جواب نداده و تجربه نشون داده که یه کارایی روفقط باید هرهری انجام داد. ما که راضی هستیم!!!!!
م
بدون اینکه به موضوع فکر کنم به صورت اتوماتیک شروع کردم به مرتب کردن خونه، چون احتمال دادم که بعد از جلسه باید بلافاصله کار رو شروع کنم که این به معنی این هست که باید پرستاری به خونه بیاد و بچه ها رو نگه داره. بچه ها رو نیم ساعت زودتر از هر شب خوابوندم تا وقت داشته باشم و برنامه رو مروری بکنم. سرسری نگاهی بهش انداختم و مباحثی رو که باید ارائه بدم مرور کردم. همه این کارهارو بدون اینکه برنامه ریزی کرده باشم و یا حتی فرصتی برای فکرکردن به خودم بدم انجام دادم. حالا که همه کارها رو انجام داده ام ترس تازه به سراغم آمده.
دو سال هست که از محیط کار به دورم. دوسال هست که فقط بچه داری کردم، افسرده بودم، توی محیط های خاله زنکی بودم( یه جورایی از همه خاله زنک ترهم بودم)، قهر کردم، اشک ریختم، زنجموره کردم. همه کارهای من توی این دوسال همین بوده، البته خوب این برنامه رو هم نوشتم ولی توی هیچ فضای اداری نبودم. حالا بدجوری احساس ترس و ناامنی می کنم.
همیشه همین بودم. به محض برخورد با یه مشکل دست به کار شدم و کارهای لازم رو انجام دادم. فرصتی برای فکر کردن و ترسیدن به خودم ندادم. به همین دلیل هم هست که با وجودی اینکه اعتماد به نفس خیلی کمی دارم، اما ظاهر گول زننده ای دارم و همه فکر می کنند که آخر اعتماد به نفسم. روشم برعکس محمد هست که قبل از هرکاری ساعت ها میشینه و برنامه ریزی می کنه. از نظر منطقی کار اون بهتر و مطمئن تر هست ولی یه جورایی روش هرهری و الکی من هم بد جواب نداده و تجربه نشون داده که یه کارایی روفقط باید هرهری انجام داد. ما که راضی هستیم!!!!!
م
Labels: فکر و خیالات من
4 Comments:
At 12/05/2010 08:52:00 PM ,
پریسا said...
فکر کنم میانگین شما دو تا، چیز خیلی خوبی بشه.
:)
امیدوارم که جلسه ی کاری به خوبی برگزار شده باشه.
At 12/05/2010 09:03:00 PM ,
دریا said...
این نشون میده که تو اهل عملی نه اهل حرف.
At 12/06/2010 11:45:00 PM ,
Maryam_zbr said...
ما هم راضی هستیم :)
At 12/09/2010 07:29:00 AM ,
مامان معين و آوين said...
سلام.در مورد اين مطلب بايد بگم من معمولآ اين طوري تصميم ميگيريم و شايد شرايط كاري هم بيشتر باعث شده اين طوري باشم.معمولآ هم راضيم البته گاهي وقت ها خرابكاري هايي ميشه كه نميشه كاريش كرد. ميتونم لينكتون كنم؟
Post a Comment
Subscribe to Post Comments [Atom]
<< Home