تولدی دیگر

Wednesday, September 09, 2009

حال و هوای بارانم در 7 ماهگی

گلم از نیمه های 6 ماهگی کم کمک نشستی و به شدت نشستن رو دوست داری. یه جورایی بهت حس استقلال می ده و می تونی دنیا رو عمودی ببینی.ه
دنیا یه جورایی وارونه شده. حالا که داداشی مردونگی کرده و با شما کنار آمده شما دست بالا بلند شدی و بهش حسودی می کنی. تا میبینی که من داداشی رو بغل کردم شروع به اعتراض کردن می کنی و مامانی رو عاشق تر می کنی.ه
صبح ها خیلی خوش اخلاقی وقتی که میام سراغت یه جوری به روی مامانی می خندی که روز مامانی رو پر انرژی می کنی.ه
بالاخره بعداز دو هفته تلاش مامانی و مادر جون سوپ خوردن رو یاد گرفتی و دیگه خیلی کم بیرون میریزی. درضمن آب خوردن از لیوان رو هم یاد گرفتی.ه
دختر نازم مدتی هست که به شدت نسبت به مامانی واکنش نشون میدی. توی خونه وقتی که از جلوت رد میشم شروع می کنی به گریه کردن و انتظار داری که بیام، بغلت کنم. حتی وقتی که صدامو میشنوی دنبالم می گردی و با گریه اعتراض می کنی که چرا توی بغلم نیستی ووقتی که بغلت می کنم چنان عاشقانه منو میبوسی و میلیسی که از تمامی محبت های دنیا بی نیاز میشم.ه
وقتی دارم حرف میزنم با چنان دقتی به دهانم نگاه می کنی که انگاری تک تک کلمات رو می فهمی و می خوای بعد از تموم شدن حرفام در موردش حرف بزنی.ه
بعضی وقتها برای مدت طولانی به مامانی خیره میشی. بخصوص وقتی دارم چیزی مینویسم و یا کاری رو در کنارت انجام میدم.یه دفعه سنگینی نگاهت رو احساس می کنم و وقتی برمی گردم دو تا چشم عمیق می بینم که باعشق بهم خیره شدن اونقدر نگاهت عاشقانه است که تمام وجودم رو ذوب می کنه و غرق در خوشبختی میشم.ه
با صدای بلند شروع به آواز خوندن می کنی و تا اشک اطرافیان رو در نیاری از پشت میکروفن کنار نمیای.ه
بازی بوس کردن داداشی رو خیلی دوست داری ( من باران را میارم و دهانش رو به صورت باربد میزنم و خودم صدای بوس رو درمیارم و بعد با سرعت باران رو از باربد دور می کنم که باعث میشه به شدت تکون بخوره و از خنده ریسه بره. این کار رو چندین بار تکرار می کنم و هر دو به شدت می خندند)ه
نازنینم دلبری رو خوب بلدی و خیلی سریع دلت رو توی دل همه جا می کنی.ه
مونسم برای هزارمین بار خدا رو سپاس می گم که تورو به من داده و از خدا می خوام که وجود نارنینت رو از بدی ها حفظ کنه و120
سال خوشبخت و سربلند تورو برای ددی، داداشی و من نگه داره.ه
اینم عکسی از باران هفت ماهه من

Labels:

9 Comments:

  • At 9/09/2009 06:21:00 PM , Anonymous لاله said...

    الهی بگردم ، ماشالله چه لپایی داره.
    چه جیگری شده
    خدا حفظش کنه این گل قشنگت رو

     
  • At 9/10/2009 12:11:00 AM , Anonymous Maryam_zbr said...

    وای پیمانه جونم چقدر باران از آخرین باری که دیدمش تغییر کرده ، ماشاالله خیلی خانم شده.عکسش رو به آوا نشون دادم میگه مامان تو که گفتی بچه ها دوسالگی می نشینن، باران که هنوز دو سالش نشده
    :))
    کلی دلم برات تنگ شده.باران و باربد رو ببوس

     
  • At 9/10/2009 06:13:00 AM , Anonymous پریسا said...

    ناز بشه این باران تپلی خوشگل.از طرف خاله پریسا یک ماچ آبدار از اون لپهاش بکن. ه

     
  • At 9/14/2009 04:18:00 AM , Anonymous hoda said...

    منم يهه ني ني دختر دلم خواست :(

     
  • At 9/22/2009 10:33:00 AM , Blogger banooH2eyes said...

    خیلی بانمک ه این باران خانم شما. خدا حفظش کنه

     
  • At 9/24/2009 08:28:00 AM , Blogger Until That Good Day said...

    سلام پیمانه جان... من الان تازه دیدم که دوباره برگشتی و مینویسی... خیلی خیلی خوشحال شدم... خوش برگشتی خانمی... این باران خانم تپلی هم خیلی ناز و بامزه است، یه بوس از صورت برگ گلش به جای من بکن

     
  • At 11/02/2009 01:58:00 AM , Anonymous ياسمن said...

    جونم ببوسش

     
  • At 11/11/2009 09:38:00 AM , Anonymous پریسا said...

    باز که رفتی در غیبت صغرا!ا

     
  • At 12/01/2009 07:20:00 PM , Anonymous John said...

    Very unique blog.
    Fantastic pictures. Wow...

    I like your blog.

    Please visit:
    http://holidayinparadise.blogspot.com

    Keep blogging.
    Have a great time.

     

Post a Comment

Subscribe to Post Comments [Atom]

<< Home