تولدی دیگر

Thursday, June 19, 2008

ایران عزیزم

دلم خیلی گرفته. به اندازه یه دنیا غصه دارم. دلم از چیزی گرفته که کنترلش از دستم خارجه. نمی د ونم که از کجا حتی شروع کنم. فکر کنم که قبلا هم راجع به وضعیت حمل و نقل عمومی اینجا براتون نوشتم. واقعا افتضاح هست. حداقل ماهی 10 – 15 بار پیش می آد که صبح ها که با عجله داری می ری سرکار و کلی استرس داری که دیر نرسی، جناب آقای راننده اعلام می کنه که این استریت کار باید مسیرش رو عوض کنه و همه مسافر ها باید پیاده بشند. حالا تصور کنید که پیاده شدن به معنی این هست که باید 20 دقیقه دیگه منتظر بمونی تا استریت کار بعدی بیاد و این یعنی دیر به کار رسیدن. تازه دیر به کاررسیدن هم مثل ایران نیست که با پر مدعایی وارد بشی و شروع کنی به قر زدن که آی توی ترافیک گیر کرده بودم و یا اینکه ماشین پنچر شد و یا چه میدونم گربه همسایه باهام دعواش شد........اینجا می گن تو بالغی و باید قادر باشی که مدیریت کنی که به موقع سر کار برسی و هیچ کس برای اینکار به جزء خودت مسئول نیست. چیزی که برای من جالبه اینه که وقتی راننده اینو اعلام میکنه، همه از پیر تا جوون یه خوش و بش با راننده می کنند و بدون هیچ ناراحتی پیاده می شوند. بماند که من همیشه دراین مواقع دارم به این فکر می کنم که چرا بازم تفنگ با خودم ندارم تا راننده رو بکشم. میدونید که چرا دلم گرفته. دلم از این گرفته که ما مردم سیاست زده ایران اینقدر سرگرم موش و گربه بازی با دولت هستیم که سالهاست چشممون به روی حقایق ساده بسته شده. سالهاست که انرژی مون هدر رفته فقط به غر زدن در مورد اینکه دولت چنین و چنان است. بدون اینکه کمی بپذیریم که یه بخشهایی هم با ماست بپذیریم که اینهمه انرژی که صرف می کنیم تا در مورد دولت غر بزنیم اگر که فقظ به فکر کردن صرف کرده بودیم تا حالا هر کدومون هسته اتم رو شکافته بودیم. بابا این حکومت لعنتی قرص و محکم سرجاش نشسته ، بپذیریدش. محمد همیشه می گفت مشکل ما ایرانی ها از دولت نیست از فرهنگمونه و من همیشه باهاش مخالف بودن و همیشه در این مورد باهاش بحث می کردم ولی اگه بهش نگید مدتیه که می بینم واقعا راست می گه این فرهنگ طلبکار ایرانی من هست که در چنین مواقعی باعث میشه که به دنبال تفنگ باشم. و این فرهنگ مطیع کانادایی هاست که باعث میشه شرایط رو درک کنند و به جای مشغول کردن ذهنشون به اینکه چه طوری یه راه حل پیدا کنند برای کشتن راننده و یا اینکه اولین گوش شنوایی که پیدا کردند مدتها در مورد اینکه چه برسرشون آمده غر بزنند، به سادگی به دنبال یه راه حل برای به موقع سر کار رفتن می گردند. همین تفاوت باعث می شه که اونها آوازخوانان به سر کار میرند و من در حالی که احساس می کنم که همه دنیا دارن بهم زور می گن و حقم رو می خورند. گور بابای دولت، حکومت. بیاید به خاطر خودمون فقط و فقط به خاطر خودمون یه کم با زندگی مون مهربون تر باشیم. زندگی ما خیلی کوتاه تر از این حرفهاست که بخوایم حرومش کنیم

4 Comments:

  • At 6/19/2008 07:49:00 PM , Anonymous Anonymous said...

    peymaneh joon khaily chizze jalebi neveshteh boodi mamnoonam.

     
  • At 6/20/2008 04:13:00 AM , Anonymous Anonymous said...

    سلام پیمانه جونم
    نمی دونی چقدر دلم برات تنگ شده.هروقت نوشته هاتو می خونم بیشتر دلتنگت می شم وبیشتروبیشتر حسرت لحظه های قشنگی رو که با هم داشتیم وازسرجوانی همه رو از دست دادیم می خورم.
    دلم میخواهد فقط یکبارهم که شده میشد مثل اون وقتها بدون هیچ دغدغه وفکری دور هم جمع بشیم وفقط به آینده وآرزوهامون فکرکنیم واین بار قدر لحظه لحظشو بدونم . وای که چه دورانی بود........

    منم کاملا باهات موافقم متاسفانه ما ایرانیها همیشه درزمان مشکلات به جای پیداکردن راه حل به دنبال مقصر می گردیم تا به هرترتیب که شده از زیربارمسئولیت شونه خالی کنیم وهمینه که همیشه مانع پیشرفت ما شده و خواهدشد
    خیلی مواظب خودت و نی نی کوچولوت باش
    میبوسمت هزاااااااااااااااارتا
    :))

     
  • At 6/20/2008 07:17:00 AM , Blogger تولدی دیگر said...

    samira jon khoshhalam ke in matlab ro mofid didi

     
  • At 6/20/2008 07:19:00 AM , Blogger تولدی دیگر said...

    maryam goli, nemidoni ke man cheghadr royaye ini ke gofti ro moibinam. khoda kone ke ghablaz amadane samira be canada man amade basham iran ke betonim bi daghdaghe dore ham jam beshim. agar che ke dige moteasefane hich vaght nemishe ke be bidaghdaghegi ghabl bod. baraye on roz saniye shomari mikonam

     

Post a Comment

Subscribe to Post Comments [Atom]

<< Home