تولدی دیگر

Friday, June 13, 2008

ای دیوارهای بلند به حرفم گوش کنید

خوب خدا رو شکر که بود و نبود من برای هیچ کس فرقی نداده. آخه نامردا فکر نمی کنید که چی شده که نیستم؟ نمیگید شاید یه بلایی سرم آمده باشه یه خبری بگیرید.
برای شما که فرقی نمی کنه دارم با دیوار ها حرف می زنم
ای دیوارای عزیزم یه مدتی هست که سرم بد جوری شلوغ شده و فکرم به یه چیزایی خیلی مشغوله. به خاطر همین بود که نبودم. دیوارای نازنین در ضمن کتاب اولم تموم شد. خیلی تجربه جالبی بود. دیوار جون باورت می شه که تایپ کتاب که تموم شد دلم گرفت؟ آخه مدت 3 هفته هرروز بامن بود.
این کتاب جلد اول از یه مجموعه 7 جلدی هستش. جلد اولش تمام شد. البته تا جلد دوم را برام بفرستند، دارم یه کتاب دیگه رو ترجمه می کنم که اونم درمورد طراحی هست. کتاب اولم 66 صفحه بود ولی این یکی 102 صفحه است. خلاصه دیواری نازنین حسابی مشغولم.
عزیزانم می دونم که هر کدومتون ذهنتون درگیره یه چیزه به دانشگاه و جهیزیه خریدن و خاستگاری و فکر و خیال کانادا آمدن ....... ولی هیچ کدوم نباید باعث بشه که منو اینور دنیا فراموش کنید
منتظر کامنت هاتون هستم. بابا آخه منم دل دارم. نباید آخه یه جوابی به حرفام بدید

7 Comments:

  • At 6/13/2008 09:36:00 AM , Anonymous Anonymous said...

    سلام پیمانه جونم خوبی عزیزم؟
    بهت تبریک میگم و از صمیم قلب خوشحال شدم که این خبر خوب رو شنیدم امیدوارم که همیشه موفق و پیروز باشی.در ضمن من که اصلا اینجوری که گفتی نیستم و همیشه سعی میکنم یه جواب هر چند مختصر هم که شده به کامنت هات بدم چون اصلا خودم هم همیشه منتظر هستم که مطالب جدیدت روبخونم البته میدونم که شوخی کردی:)

     
  • At 6/13/2008 09:38:00 AM , Blogger تولدی دیگر said...

    راستش حق داری من باید تو رو استثنا می کردم. واقعا معذرت می خوام چون توهرروز بهم سر میزنی. ولی درمورد اونای دیگه که به روی خودشون نمی آرند اصلانم شوخی نکردم

     
  • At 6/13/2008 02:13:00 PM , Anonymous Anonymous said...

    پادشاهی درویشی راگفت : جمله ای گو که در لحظات غم شاد و در لحظات شادی غمگینم سازد.درویش گفت: "این نیز بگذرد"

     
  • At 6/17/2008 04:26:00 AM , Anonymous Anonymous said...

    kodoom 2 ta ?? manzooret man ke nistam?? jorat dari begoo areh...

    man kermoonshah boodam. va dastrasi be Internet nadashtam.
    hala ke ashti kardim mikham vasat ye matne bahal beferestam :

    یه شب یه یارو به زنش می گه خانم من امشب هوس نون بربری کردم. زنش می گه خوب برو بگیر من هم بخورم. یارو میره نانوایی می گه 2 تا نون بربری بدید. شاطر می گه چرا دو تا؟ می گه آخه خانمم هم هوس نون بربری کرده. وقتی بر میگرده خونه، نون رو می ذاره تو سفره. زنش می پرسه این نون رو از کجا خریدی؟ می گه از سر کوچه. زنش می گه دستت درد نکنه ولی من نمی تونم یه نون کامل بخورم جون رژیم دارم.یارو می گه عیبی نداره هر چی شو نخوردی من می خورم. خلاصه نون که تموم می شه می رن بخوابن. هنوز سرشون به بالش نرسیده، خوابشون می بره. الان هم خوابن... بذار بیدار بشن ببینم دیگه چی کار می کنن... حتما تو رو در جریان می ذارم!


    alabteh man mesle maryam aref nistam ke az oonjoor matna beferstam. omidvaram injooriyasho ham bepasandi:))))

    Emailet ro ham lotfan check kon

     
  • At 6/17/2008 01:51:00 PM , Blogger تولدی دیگر said...

    samira ba vojodi ke joket kheili kheili bimaze bod vali hesabi sare hal avordam. khanom jonam boro emailet ro check kon ;)

     
  • At 6/18/2008 04:14:00 AM , Anonymous Anonymous said...

    salaaaaaaaaaaaaaaam

    barat ye joke digeh minvisam. gofti ghabli bimazah bood khaily behem barkhord:)))
    مرد داشت در خیابان حرکت می کرد که ناگهان صدایی از پشت گفت:

    - اگر یک قدم دیگه جلو بری کشته می شی.

    مرد ایستاد و در همان لجظه اجری از بالا افتاد جلوی پاش.مرد نفس راحتی کشید و با تعجب دوروبرشو نگاه کرد اما کسی رو ندید.بهر حال نجات پیدا کرده بود. به راهش ادامه داد.به محض اینکه می خواست از خیابان رد بشه باز همان صدا گفت:

    - ایست!

    مرد ایستاد و در همان لحظه ماشینی با سرعت عجیبی از جلویش رد شد.بازم نجات پیدا کرد.مرد پرسید تو کی هستی و صدا جواب داد م فرشته نگهبان ت هستم. مرد فکری کرد و گفت:

    -پس اون موقعی که من داشتم ازدواج می کردم تو کدوم گوری بودی؟

     
  • At 6/19/2008 12:26:00 PM , Blogger تولدی دیگر said...

    الحق که جبران کردی

     

Post a Comment

Subscribe to Post Comments [Atom]

<< Home