تولدی دیگر

Friday, July 04, 2008

کار کردن ما زنها

سلام
مدتهاست که نبودم. ببخشید، آخه حال چندان خوشی ندارم. همش خسته، بیحوصله و بیحال هستم. خیلی چیزا هست که دلم می خواد راجع بهش باهاتون حرف بزنم ولی اصلا نمیشه. دستم به نوشتن نمیره. تازه امروز هم برای اینکه یه کم غر بزنم شروع به نوشتن کردم. راستش از دست خودم خیلی عصبانی هستم. برای همه سالهایی از جوونی ام که با کار کردن هدر کردم. برای همه سالهایی که می تونست به خودم برسه، به روحم، به احساساتم و در یک کلام به پیمانه. اما به راحتی فقط و فقط برای اینکه فکر می کردم با کار کردن دارم کار مهمتری رو انجام می دم هدر دادم. دلم می خواد از همه دغدغه های کار آزاد باشم. وقتم مال خودم باشه و بتونم به راحتی اونو به هر کاری که دلم می خواد سپری کنم. علت اینکه دوباره دارم راجع به این موضوع می نوسم، دیدن پژمردگی یکی از همکارامه. اسمش سیلوی هست. یه دختر خیلی ناز و دوست داشتنی هست که ته لهجه قرنچ داره و من حرف زدنش رو خیلی دوست دارم. آخه از کبک آمده و اونجا همه فرنچ صحبت می کنند. سیلوی حدود 5 ماه هست که با ما همکاره. 4 ماهه اول رو به عنوان کار آموزی می آمد و تنها 2-3 ساعت در هفته اینجا کار می کرد. هروقت که از در وارد می شد من از دیدنش لذت می بردم. همیشه آراسته و دلنشین بود. پوست بسیار صاف و قشنگی داشت که من همیشه حسرتش رو می خوردم. الان مدت یه ماه هست که درسش تمام شده و شرکت به صورت فول تایم استخدامش کرده. از اون روز تا حالا من ذره ذره پژمرده شدن این دختر رو دارم میبینم. دیگه به خودش اصلا نمیرسه یعنی بیچاره حق داره، وقتی براش باقی نمی مونه. پوست صافصش که من اونقدر حسرتش رو می خوردم روز به روز داره خراب تر میشه و پر از جوش و لک شده. آخه چرا، چرا ما زنها باید با خودمون اینقدر بی رحم باشیم. یادمه توی ایران(آخه اینجا اصلا مثل ایران برام مهم نیست که کک مک هامو با صد تا کرم پودر بپوشونم) روزایی که سر کار نمیرفتم پوستم خیلی خیلی بهتر از روزهای دیگه بود. شما رو نمی دونم اما من بعد از به دنیا اومدن این نی نی تو راهی برای همیشه می خوام خودمو بازنشست کنم و توی خونه بشینم. البته از اونجایی که ترک عادت موجب مرض است بیکار نخواهم بود و برای خودم هزارتا برنامه آماده دارم. ولی باور کنید که بی صبرانه منتظر بازنشستگی ام هستم

6 Comments:

  • At 7/04/2008 08:59:00 AM , Blogger تولدی دیگر said...

    فقط خواستم ببینم که کامنتم با تغیرات جدید چه طوری شده

     
  • At 7/06/2008 08:24:00 AM , Anonymous Anonymous said...

    سلام پیمانه جونم. خوبی عزیزم؟
    چند وقت نبودی نگرانت شده بودم ولی الان خوشحالم که بالاخره یه خبری از خودت دادی و می بینم که برنامه های خوب و زیادی برای آینده ات داری.
    فقط به نظر من هر چیزی به جا واندازه خودش خوبه.مواظب باش که این حس وحال زیبا وقشنگ مادربودن زیاد تو رو از یادوتوجه به خودت غافل نکنه.البته می دونم که اینجوری نیست چون خودت گفتی که برنامه های زیادی برای خودت داری.
    به هرحال همیشه برات آرزوی بهترینها رو می کنم و از شنیدن موفقیتهایت بسیار خوشحال میشم.خیلللللللللللللی مواظب خودت شوهرت و نی نی های خوشکلت باش .
    میبوسمت هزااااااااااااااااااااااااااااارتا

     
  • At 7/07/2008 09:57:00 AM , Blogger تولدی دیگر said...

    salam maryam jan,
    doroste ke madar shodan ehsasatma ro tashdid karde vali dar majmoe amel asli nist. mozoe aslan in nist ke kar nakonam va faghat madari konam. na aslan. mikham faghat kami be khodam beresam. kami be delam beresam.
    be harhal mamnon ke negarani ;)

     
  • At 7/08/2008 12:45:00 PM , Blogger تولدی دیگر said...

    test

     
  • At 7/08/2008 12:46:00 PM , Blogger تولدی دیگر said...

    test2

     
  • At 7/08/2008 12:46:00 PM , Anonymous Anonymous said...

    test3

     

Post a Comment

Subscribe to Post Comments [Atom]

<< Home